گلف باز نامتعارف هپی گیلمور (آدام سندلر) بعد از یک مصیبت، روزهای سختی را سپری می کند. با آرزوی دخترش وین (سانی سندلر) برای ملحق شدن به مدرسه رقص باله، هپی مجبور است دوباره چوب های گلفش را بردارد. اما آیا فرانک ماناتی میلیاردر (بنی سفدی) مسیر گلف را برای همیشه متحول می کند؟
در اکثر رده بندی های فیلم های پرکار آدام سندلر، فیلم “هپی گیلمور” تولید سال 1996 تقریبا در صدر جدول قرار دارد: در حد مسابقات حرفه ای، همانطور که شاید یک گلف باز بگوید، یک بازی بدون نقص در میان بازی های پر اشتباه. این فیلم که در اوج دوران حرفه ای سندمن، در شکوه دهه 1990 او، تنها یک سال پس از ترک “پخش زنده شنبه شب” تولید شد، همچنان برای خیلی از طرفداران کمدی در سنین خاص، بسیار محبوب است. این فیلم که توسط سندلر و هم اتاقی قدیمی اش در کالج، تیم هرلیهی، نوشته شده است، یک فیلم ورزشی نادانسته بود که از استعدادهای کمدی عامه پسند سندلر به بهترین شکل استفاده می کرد، در مورد یک بازیکن هاکی مشتاق که شخصیت دوست داشتنی و گاهی اوقات خشم هایش با یک ضربه 400 یاردی گرد و غبار را از گلف می زدود.

و اکنون هپی برگشته است، در اولین دنباله ای که سندلر برای یکی از شخصیت های دوران اوج خود ساخته است، که دوباره توسط سندلر و هرلیهی نوشته شده است. یک مونتاژ سریع ما را از سال های گذشته آگاه می کند: بعد از بردن مسابقات قهرمانی تور در انتهای فیلم اول، هپی به یک فوق ستاره گلف تبدیل شده است، با معشوقه اش ویرجینیا (جولی بوون) ازدواج کرده، خانواده ای تشکیل داده است و مانند سندلر واقعی، “چند بار میزبان “پخش زنده شنبه شب” بوده است”. اما وقتی یک تراژدی گلف عجیب و غریب به خانواده گیلمور ضربه می زند، هپی از این ورزش بازنشسته می شود و روزهای سختی را می گذراند و به یک الکلی تبدیل می شود که مشروب را در آسیاب فلفل مخفی می کند. فقط زمانی که دخترش تصمیم می گیرد که باید به یک مدرسه رقص باله (به طرز خوشایندی گران قیمت) برود، هپی نهایتا تصمیم می گیرد دوباره چوب گلف خود را بردارد.
همانطور که در این روزها در اواخر دوران سندلر مرسوم است، این فیلم بیشتر یک کار خانوادگی است تا فیلم اصلی: سندلر دختر واقعی خودش سانی را استخدام می کند تا نقش دختر خیالی اش وین را بازی کند و دختر دیگرش سدی، همسرش جکی و مادرش جودی در نقش های مکمل ظاهر می شوند. هپی همچنین بچه های خودش، وین و چهار پسر نوجوان (یا حداقل با کد سنی نوجوان) دارد، “که غرایز هاکی آنها برای گلف خیلی قوی بود” — و اگر خود هپی در طول سال ها آرام شده باشد، این دسته به طور نیابتی به عنوان خشمگین و نابالغ عمل می کنند: آنها دعوا می کنند، فحش می دهند، خودنمایی می کنند، از وسایل مختلف فالیک برای شبیه سازی آلت تناسلی استفاده می کنند.
تعهد سندلر به حماقت دوست داشتنی همچنان به طرز قدرتمندی غیرقابل انزجار است.
کسانی که با استعداد منحصربهفرد سندمن همراه نیستند ممکن است راه را سخت بیابند — استیو بوشمی بازیگر مشهور در ده دقیقه اول در یک صندوق پستی ادرار میکند و نمونه خوبی از لحن این قطعه ارائه میدهد — اما هنگامی که وارد جریان کار میشویم، برای طرفداران هپی به طرز دلپذیری آشنا خواهد بود. مانند فیلم اول، قهرمان ما باید یک مسابقه با جایزه نقدی ببرد تا به یکی از اعضای خانواده کمک کند و مانند نسخه اصلی، او باید با یک آدم بد کارتونی روبرو شود. با شیوتر مکگاوین (کریستوفر مکدونالد) که اکنون به دلیل تلخی سمی در یک آسایشگاه بستری شده است، وظایف آدم بد اصلی بر عهده بنی سفدی، کارگردان مشترک سندلر در فیلم «الماسهای تراشنخورده» به عنوان فرانک ماناتی حرامزاده میلیاردر ریشو است که میخواهد بازی گلف را به حقه بازیهای زننده تبدیل کند، با یک توطئه هک زیستی به طرز احمقانهای در هم آمیخته است.
برخلاف فیلم اول، که فقط میتوانست چند حضور افتخاری ورزشی داشته باشد، این دنباله کاملاً با گلفبازان حرفهای واقعی پر شده است، از افسانههای قدیمی مانند جک نیکلاوس گرفته تا تایتانهای مدرن مانند روری مکایلروی. جان دالی، قهرمان PGA حتی یکی از اعضای موثر خانواده گیلمور است که در گاراژ زندگی میکند و به دلایلی که خیلی احمقانه هستند که واردشان شویم، مواد ضدعفونی کننده دست مینوشد. همچنین بازیکنان معمول سندلر، بن استیلر و چند حضور افتخاری سردرگم کننده دیگر نیز حضور دارند (بد بانی؟ کشتیگیر ایرلندی بکی لینچ؟ دوست پسر تیلور سویفت؟).
حجم زیاد لیست مهمانان، چه بازگشتی و چه جدید، ممکن است دلیلی باشد که این فیلم نیم ساعت بیشتر از آنچه باید باشد، طولانی است. مانند هر فیلم کمدی آدام سندلر که در این قرن ساخته شده است، «هپی گیلمور 2» هرگز بالاتر از «گاهی خوب گاهی بد» صعود نمیکند و کششهای طولانی در زمینهای ناهموار وجود دارد که باید با آنها کنار بیایید. اما چیز بسیار شیرینی در مورد ارتباطاتی وجود دارد که با فیلم اصلی برقرار میکند که کایل نیواچک، کارگردان، اغلب به آن میپردازد و تعهد سندلر به حماقت دوستداشتنی همچنان به طرز قدرتمندی غیرقابل انزجار است. این فیلمی است که در آن امینم، رپر میلیونر، در یک برکه توسط تمساحها خورده میشود، در حالی که ورن لوندکویست، گزارشگر کهنه کار گلف واقعی با خوشحالی اشاره میکند: «خب، به نظر میرسد اولین تلفات خود را داشتهایم.» اگر این باعث نمیشود حداقل لبخند بزنید، هرگز هپی نخواهید بود.
آدام سندلر برای این دنباله نادانسته احمقانه به جایگاه خوشحال خود باز می گردد. آنچه را که از نظر صحت یا زرق و برق کم دارد، با صمیمیت ابلهانه و گلفی جبران می کند.
دیدگاهتان را بنویسید