زیستن چاک

زیستن چاک

سفری به گذشته در زندگی چارلز “چاک” کرانتز (با بازی تام هیدلستون)، از روزهای پایانی دنیا تا دوران کودکی آزاردهنده‌اش.

مانند راب رینر و فرانک دارابونت، مایک فلاناگان نیز اقتباس از آثار استیون کینگ را به تخصص خود تبدیل کرده است. اما در حالی که شاید بازی جرالد و دکتر اسلیپ به اندازه میزری یا ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنگ سزاوار اقتباس سینمایی به نظر نرسند، رمان کوتاه کینگ در سال 2020 با عنوان زندگی چاک انتخابی غیرمعمول به نظر می‌رسد. این داستان که به سختی اثری ژانری و پرطرفدار است، ماجرای زندگی مردی معمولی را به صورت معکوس روایت می‌کند. و فلاناگان به جای توسل به ترفند یا تغییر کامل محتوا، جسورانه رویکردی وفادارانه را در پیش گرفته است. او حتی فیلم خود را مانند رمان کوتاه به سه بخش تقسیم کرده و بدین ترتیب خطرپذیری فیلم‌های آنتولوژی را پذیرفته است.

The Life Of Chuck

فیلم با داستانی آخرالزمانی و جذاب آغاز می‌شود. اما در این آرماگدون خبری از ابرهای تیره یا انفجار نیست. فقط آسمانی آفتابی و خیابان‌هایی آرام، با مردمی که درگیر تفکر درباره معضلات اگزیستانسیالیستی خود هستند. فجایع گزارش می‌شوند (از کار افتادن Pornhub گرفته تا آتشفشانی در آلمان) اما به تصویر کشیده نمی‌شوند، که این امر باعث می‌شود به‌طرز تکان‌دهنده‌ای ملموس باشد – به‌ویژه به این دلیل که بیلبوردها، تبلیغات تلویزیونی و نوشته‌ها در آسمان “39 سال عالی” مردی به نام چارلز کرانتز (تام هیدلستون) را جشن می‌گیرند. این بخش که با بازی چیویتل اجیوفور و کارن گیلان همراه است، قوی‌ترین بخش فیلم است. این احتمال وجود دارد که قبل از گذشت نیم ساعت اول اشک بریزید.

زندگی چاک احتمالاً بینندگان را به دو دسته تقسیم خواهد کرد. اما به نظر می‌رسد همین نکته، رمز جذابیت آن است.

بخش میانی به طرزی کاملاً متفاوت قدرتمند است. با قرار دادن هیدلستون در مرکز توجه، خود چاک را معرفی می‌کند. این حسابدار کت و شلواری پس از آنکه تحت تأثیر ریتم نوازنده‌ای دوره‌گرد (تیلور گوردون، معروف به درامر وایرال The Pocket Queen) قرار می‌گیرد، رقصنده درونی خود را دوباره بیدار می‌کند و با حرکات واقعاً چشمگیر هیدلستون، دوز نشاط‌آوری از شادی ناب و خالص را دریافت می‌کنیم. ما عادت کرده‌ایم که اتفاقات وحشتناکی برای شخصیت‌ها در آثار فلاناگان رخ دهد. در اینجا، نمی‌توانستیم در نقطه مقابل این طیف قرار داشته باشیم.

بخش پایانی به دوران کودکی چاک می‌پردازد، دورانی که او با عشقش به رقص و انتظارات پدربزرگش (مارک همیل) مبنی بر ورود به دنیای مالی دست و پنجه نرم می‌کند و در عین حال، کنجکاو گنبد به اصطلاح جن‌زده در خانه‌شان است. متأسفانه، همانطور که در منبع اصلی نیز دیده می‌شود، این بخش فاقد وضوح لحن دو بخش قبلی است و در نتیجه، به آن اوج هیجان‌انگیزی که باید باشد، نمی‌رسد.

زندگی چاک احتمالاً بینندگان را به دو دسته تقسیم خواهد کرد. احتمال کمی وجود دارد که پس از تماشای فیلم، دیدگاهی مشابه با دیگران داشته باشید. اما به نظر می‌رسد همین نکته، رمز جذابیت آن است. فیلم دارد کار غیرمنتظره‌ای انجام می‌دهد، کاری که، صادقانه بگویم، باب میل همه نیست، با تمام جابه‌جایی‌های ژانری، ویژگی‌های عجیب و غریب روایی و تأکید بر نقل قول از والت ویتمن. فیلم تلاش می‌کند حرفی درباره، خب، زندگی بزند و ارزش ذاتی آن را بدون هیچ چشمک زدنی، یا بازی با کلمات، یا نگرانی درباره “باحال” بودن، نشان دهد. خلاصه اینکه، فیلم در واقع از رقصیدن طوری که انگار کسی تماشا نمی‌کند، لذت می‌برد.

زندگی چاک که ترکیبی از درام آخرالزمانی، موزیکال و داستان ارواح دوران بلوغ است، نمی‌تواند همه را راضی کند. اما اگر خودتان را به صداقت جسورانه آن بسپارید، ممکن است یک یا دو قطره اشک تأییدکننده زندگی بریزید.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *