اندی (بیلی بارات) و پایپر (سورا وونگ)، خواهر و برادر، تحت مراقبت لورا (سالی هاوکینز)، سرپرست آنها، قرار میگیرند. مسیری که در پیش دارند، مستقیماً به دوزخ منتهی میشود.
سالی هاوکینز، معلم مدرسه پرانرژی و خوشبین، پاپی، با خوشبینی بیاندازه و تبسمهای درخشان، در فیلم خوششانس مایک لی، بسیار دوستداشتنی بود. اما آیا در وجودمان، بخشی نبود که این روحیه تزلزلناپذیر و شادش را آزاردهنده مییافت؟ شاید حتی زننده؟ اسکات (ادی مارسان)، مربی رانندگی سرکوبشده پاپی، با لحنی گزنده اظهار داشت: “راه جهنم با نیات خوب فرش شده است” و به نظر میرسد دنی و مایکل فیلیپو به این گفته توجه کردهاند.

در او را برگردان، دوقلوهای استرالیایی سازندگان ویدیوهای کمدی-وحشت برنده جایزه در یوتیوب (با نام RackaRacka) و فیلم میخکوبکننده سال ۲۰۲۲، با من حرف بزن، هاوکینز را در نقش مادرخوانده دلسوز و آشفته، لورا، به تصویر کشیدهاند. لورا، که پیشتر به عنوان مددکار اجتماعی و مشاور مراقبت از کودک کار میکرده، پس از درگذشت دخترش، در تلاش برای التیام است و پس از مرگ پدر مجردشان، اندی نوجوان (بیلی بارات) و خواهر کوچکتر نابینایش پایپر (سورا وونگ) را به فرزندی میپذیرد. شاید این غم و اندوه لورا باشد که توجیه میکند چرا او در استقبال گرم و صمیمانهاش زیادهروی میکند و چرا بیشتر این توجه به پایپر معطوف میشود. زمانی که او به فکر میافتد اندی را نیز در این محبت سهیم کند، او را در خوردن نوشیدنیهای الکلی تا دیروقت همراهی میکند – نشانهای از یک فرد باحال و غیرمتعارف که در تلاش برای ایجاد ارتباط است، یا صرفاً رفتاری نامناسب؟
به سوی فضایی از تهدید خفقانآور و شرارت آشکار پیش میرود.
رفتارهای به مراتب نگرانکنندهتری وجود دارد که از اندی و پایپر پنهان نگهداشته شدهاند، اما به مخاطب نشان داده میشوند: لورا در مراسم تدفین دستهای از موهای جسد پدر را میبرد. دایرههای آیینی با گچ روی زمین کشیده شدهاند. و فیلمهای VHS تار از قتلهای مرتبط با علوم خفیه. فاش کردن جزئیات بیشتر در مورد نحوه قرارگیری این نشانههای شوم در داستان، افسون آن را از بین میبرد. همین امر در مورد اولیور (جونا ورن فیلیپس)، فرزند دیگر لورا نیز صدق میکند، کودک لال، بدون پیراهن و با سر تراشیده شده که گویی از فیلم حرف بد نزن وارد شده است. اما کافی است بگوییم که او را برگردان، اگرچه کمتر پرانرژی، پر هرج و مرج و از نظر ارجاعات فرهنگی تأثیرگذارتر از با من حرف بزن است، اما با اثر قبلی فیلیپوها در علاقه به آسیبهای دوران کودکی، ماوراءالطبیعه و به تصویر کشیدن (شیطانی نشان دادن؟) مرز باریک بین زندگان و مردگان، اشتراک دارد.
این مورد آخر با استعداد بصری به دست آمده است، چرا که مه حمام، باران سیلآسا، استخر موجدار، شیشه جلوی ترک خورده و همان فیلم ویدیویی تار ذکر شده، استعارهای طولانی برای موضوع ابهام و حقایق پنهان ایجاد میکنند. درست همانطور که پایپر فقط میتواند اشکال و رنگهای مبهم را ببیند (ترفندی که فیلیپوها احتمالاً برای ایجاد تنش و خطر بیش از حد از آن استفاده میکنند)، بینندگان خود را در حال دقت کردن به تاریکی خواهند یافت – و شاید، گهگاه، دیدن بعدی فراتر از آن. چنین پژواکها و الگوهایی در سراسر فیلم پراکندهاند، با موتیف اشکال گرد که تداعیکننده افکار (پلید) دایرههای جادویی است و موسیقی دوزخی کورنل ویلچک به طور متناوب وارد و خارج از فوکوس میشود. اگر حفرههای منطقی و پایانهای داستانی باز وجود دارد که ممکن است برخی از بینندگان را آزار دهد، آنها در خدمت ساختن فیلم از یک وحشت مبهم هستند که در آن سوی درک منطقی کمین کرده است.
او را برگردان با ظرافت پرده از راز برمیدارد و صحنههای امپرسیونیستی را با بینظمی آشکار تنظیم میکند که با خانه رنگارنگ، پر از وسایل و دورافتاده لورا مطابقت دارد. آنچه با فضایی از رمز و راز و احساس اینکه همهچیز کمی از حالت عادی خارج شده آغاز میشود، به سوی فضایی از تهدید خفقانآور و شرارت آشکار پیش میرود. و اگرچه این اثر دوم نسبت به با من حرف بزن در بررسی غم و اندوه و سوء استفاده جدیتر است، اما رگههایی از تصاویر خشونتآمیز و نشانههایی از بیرحمی را به نمایش میگذارد که بیشتر آنها شامل کودکان میشود و میزان تحمل حتی سرسختترین طرفداران ژانر وحشت را نیز به چالش میکشد.
به کارگردانان فیلم «با من حرف بزن» به خاطر هدایت معادل سینمایی آن آلبوم دوم دشوار، تبریک میگوییم. اثری ماهرانه و آزاردهنده، با بازی درخشان سالی هاوکینز.
دیدگاهتان را بنویسید