کارآگاه فرانک دربین جونیور (لیام نیسون) با همکاری بث داونپورت (پاملا اندرسون)، با ریچارد کین میلیاردر خبیث (دنی هوستون) و اختراع اسرارآمیز P.L.O.T. او مواجه میشود.
فیلم اسلحه لخت محصول 1988 (و دنبالههای بعضاً گیجکنندهاش با شمارهگذاری غیرمعمول، 2 1/2 و 33 1/3) ساخته تیم زوکر-آبراهامز-زوکر، به حق به عنوان آثار کمدی تقلیدی کلاسیک شناخته میشوند. باید گفت که این فیلمها یادگاریهایی از دوران سپری شده نیز هستند: دورانی که فیلمهای کمدی هنوز یکهتازی میکردند، زمانی که هجو یک ژانر پررونق بود، دورانی که هنوز تحت تاثیر سالها تقلیدهای ضعیف و ارزانقیمت قرار نگرفته بود. خرد جمعی بر این باور است که دیگر جایی برای کمدی در سینما نیست.

شاید با درک این حسرت، اسلحه لخت، نسخه 2025، با کمی دودلی آغاز میشود، با یک سکانس اکشن که کارآگاه فرانک دربین جونیور (لیام نیسون)، فرزند دربین اصلی (لزلی نیلسن) را در نقش یک دانشآموز مدرسهای معرفی میکند. این صحنه ادای احترامی است به نبرد پیش از عنوانبندی جذاب فیلم اصلی محصول 1988، بدون اینکه کاملاً با روان بودن یا شوخطبعی آن مطابقت داشته باشد. اما نکته مثبت در مورد فیلمی شبیه این، این است که اگر از یک لطیفه خوشتان نیاید، مجبور نیستید زیاد منتظر بمانید تا لطیفه دیگری از راه برسد. تراکم کمدی در اینجا متراکمتر از سدی پر از سگ آبی است.
لیام نیسون در ایفای کمدی جدی و بدون لبخند عالی است.
آکیوا شافر از گروه The Lonely Island، وظیفه نویسندگی مشترک و کارگردانی این “بازراهاندازی” را بر عهده دارد و او انتخابی عالی است: یک استاد ثابتشده در هجو و یک کمدین کارکشته که نکات ظریف این مجموعه را به خوبی درک میکند. بازی با کلمات لذتبخش و بیش از حد تحتالفظی وجود دارد (“UCLA؟” “من هر روز LA را میبینم، من اینجا زندگی میکنم”). کلیشه قدیمی کارآگاهی وجود دارد که در آن یک شخصیت زن زیبا را در روایت توصیف میکند، که در اینجا به اوج منطقی و مضحک خود میرسد. انبوهی از لطیفههای بصری وجود دارد، مزخرفات پسزمینه در حالی که دیالوگهای سطحی در پیشزمینه پخش میشوند. سقوطهای مستقیم به درههای سورئال نیز وجود دارد (مراقب یک سکانس عجیب و غریب به خصوص با حضور یک آدم برفی باشید). حضور افتخاری الزامی Weird Al نیز وجود دارد. حتی خود نیلسن هم حضور دارد، که از طریق یک عکس قابشده ادای احترام مضحک شایستهای به او میشود – و در قالب یک جغد.
اما شافر از ایجاد تغییرات هراسی ندارد. موسیقی متن جاز دودی همچنان وجود دارد، اما آنچه که زمانی یک هجویه مستقیم از سریالهای پلیسی تلویزیونی بود، اکنون به آثاری مانند ماموریت: غیرممکن و شوالیه تاریکی نیز اشاره دارد. همچنین تصدیق میکند که پلیس دیگر از احترام عمومی گستردهای برخوردار نیست. (“از چه زمانی پلیسها مجبور شدند از قانون تبعیت کنند؟” دربین با ناباوری در یک صحنه میپرسد.) و دربین جونیورِ نیسون یک آدم کلهشقتر است: سختگیرتر و با وقار جدیتری نسبت به برداشت قدیمی نیلسن – البته کسی که وسواس بوفهها و بلک آید پیز را دارد.
همانطور که در Life’s Too Short نشان داده شد (“من همیشه لیست تهیه میکنم!”)، نیسون در ایفای کمدی جدی و بدون لبخند عالی است و از جلو رهبری میکند، و تمام بازیگران با او همرنگ میشوند. همگی هوشمندانه انتخاب شدهاند، هر بازیگر اصلی اساساً یک تقلید از نقشهای دراماتیکتر خود را ارائه میدهد، از پلیسهای عبوس نیسون گرفته تا زنان فریبنده جذاب پاملا اندرسون، تا افراد بدجنس بداخلاق دنی هوستون تا رؤسای پلیس سختگیر CCH Pounder. نتیجه فیلمی است که احتمال ایجاد یک خنده واقعی را بیشتر از هر فیلم دیگری در حافظه اخیر دارد: فیلمی که شایسته است، همانطور که دربین میگوید، “20 سال به خاطر خنده انسان” محکوم شود.
تماشای این بازراهاندازی-دنباله احمقانه و دوستداشتنی مانند شنا کردن در فاضلاب خام است. به این معنی که عاشقش خواهید شد.
دیدگاهتان را بنویسید