نویسنده: imdbnews

  • pickup

    pickup

    وقتی راسل (با بازی ادی مورفی) و تراویس (با نقش‌آفرینی پیت دیویدسون)، دو نیروی امنیتی، درمی‌یابند که کامیون زرهی آن‌ها هدف حمله‌ی گروهی از تبهکاران به رهبری زوئی (با بازی ککه پالمر) قرار گرفته، ناخواسته در یک دزدی بزرگ دخیل می‌شوند.

    اخیراً بحث‌های زیادی درباره‌ی نزول جایگاه فیلم‌های کمدی به گوش رسیده است. اما کمدی‌های اکشن – گونه‌ای از کمدی که با مشت و لگد، تیراندازی و انفجار همراه است – این روزها به شدت محبوب شده‌اند. دست‌کم در سرویس‌های پخش آنلاین که به دنبال سرگرمی‌های سرراست، ساده و مناسب برای تماشا در پس‌زمینه هستند. فقط در سال گذشته شاهد فیلم‌هایی چون Deep Cover، Heads Of State، Love Hurts، Novocaine، Back In Action، Guns Up و اکنون The Pickup با هنرنمایی ادی مورفی بوده‌ایم.

    The Pickup

    به نظر می‌رسد انتخاب مورفی هوشمندانه بوده باشد؛ او تا حد زیادی مسئول محبوبیت کمدی‌های اکشن در شکل امروزی‌شان است، چرا که در برخی از بزرگ‌ترین آثار این زیرژانر در دهه‌ی ۱۹۸۰، از 48 Hrs. گرفته تا Beverly Hills Cop، نقش‌آفرینی کرده است. اما در The Pickup، او به شکلی غیرمنطقی و ناامیدکننده نقش یک فرد جدی را بازی می‌کند و استعدادهای کمدی ذاتی‌اش تا حد زیادی سرکوب می‌شوند، در حالی که همبازی سابقش در SNL، پیت دیویدسون، نقش مکمل کمدی او را بر عهده می‌گیرد. آن‌ها نقش محافظان امنیتی دست‌وپاچلفتی را بازی می‌کنند که برای یک ماموریت با هم همکاری می‌کنند، اما در حالی که تراویس (دیویدسون) صرفاً از اینکه فرصتی برای معاشقه پیدا می‌کند هیجان‌زده است، راسل (مورفی) مشتاق است شیفت کاری‌اش را به موقع تمام کند تا به جشن سالگرد ازدواجش با همسرش ناتالی (اوا لونگوریا) برسد.

    فراتر از سرگرمی، نمی‌توان به آن اهمیت داد.

    بازیگران – از جمله ککه پالمر در نقش زوئی، معشوقه‌ی غیرمنتظره/جنایتکار حرفه‌ای – به اندازه‌ی کافی جذاب هستند که فیلم را تماشایی نگه دارند، هرچند که با تمام تلاش‌شان، تنوع و جذابیت دیویدسون به هیچ وجه به دوران اوج مورفی نزدیک نمی‌شود. اما فیلم‌نامه چیز زیادی برای ارائه به آن‌ها ندارد. تقریباً همه‌چیز پیش‌پاافتاده و بچه‌گانه است، که بیشتر از جوک‌های جنسی دم‌دستی (“برو جلو، راس – بذار [آلت]تو ساک بزنن،” پیشنهادی که تراویس در اوج احساسی فیلم ارائه می‌دهد) یا مشاهدات خسته‌کننده درباره‌ی تفاوت‌های نژادی (“تو سیاهی، پس ۴۰ ساله به نظر می‌رسی، اما ممکنه ۹۰ سال هم داشته باشی”) نشأت می‌گیرد.

    تیم استوری، کارگردان کهنه‌کار کمدی‌های اکشن ناجور، که پیش‌تر فیلم‌هایی چون Ride Along را در کارنامه دارد، حداقل استانداردی از استعداد کارگردانی را در صحنه‌های اکشن به نمایش می‌گذارد، به‌ویژه در طول یک تعقیب و گریز پرسرعت در بزرگراه بین یک ون زرهی، گروهی از تبهکاران آکروباتیک و چند بسته‌ی رنگی که به آرامی منفجر می‌شوند، که به شکل چشمگیری فیلم‌برداری شده‌اند. اما فراتر از سرگرمی، نمی‌توان به آن اهمیت داد، چرا که شخصیت‌پردازی آن‌قدر سطحی است: تمام شخصیت راسل به این خلاصه می‌شود که عاشق همسرش است، در حالی که شخصیت تراویس شهوتی است.

    این مسئله باعث می‌شود پالمر، در نقش زن اغواگر اسمی، عملاً فیلم را از چنگ دو بازیگر اصلی برباید. او کیفیتی شبیه به ستاره‌های سینما را به ارمغان می‌آورد، حتی زمانی که داستان به سمت ترفندهای عجیب و غریب پیش می‌رود. با رسیدن به سرقت نهایی در آتلانتیک سیتی، احتمالاً بیشتر از هر چیز دیگری احساس کسالت عجیبی خواهید کرد. که اگر واقعاً قصد دارید این فیلم را در پس‌زمینه تماشا کنید، شاید خوب باشد. اما همان‌طور که حضور مورفی در این فیلم به ما یادآوری می‌کند (اشاره‌ای به آهنگ ‘Neutron Dance’ از The Pointer Sisters وجود دارد که بیشتر غم‌انگیز است تا شادکننده)، کمدی‌های اکشن قبلاً خیلی بهتر از این بودند.

    The Pickup، سایه‌ای کم‌رنگ از کمدی‌های اکشن دیروز ادی مورفی، بهتر است نادیده گرفته شود.

  • دیو باتیستا برای ایفای نقش در بازسازی هایلندر به کارگردانی چاد استاهلسکی و دنباله فیلم Road House 2 در آمازون انتخاب شده است.

    دیو باتیستا برای ایفای نقش در بازسازی هایلندر به کارگردانی چاد استاهلسکی و دنباله فیلم Road House 2 در آمازون انتخاب شده است.

    در بین تمام ستارگان WWE که قدم به دنیای سینما گذاشته‌اند، دیو باتیستا جایگاه ویژه‌ای دارد. از نگهبانان کهکشان گرفته تا در زدن در کلبه، از تل ماسه تا گلس آنین، و از پسر و مرغ ماهی‌خوار تا آخرین شُوگرل، این بازیگر که قبلاً با نام باتیستا شناخته می‌شد، در تلاش برای اثبات خود در عرصه بازیگری، تقریباً در هر ژانری ایفای نقش کرده است. اکنون، این بازیگرِ دوباره متولد شده، نه یک، بلکه دو قرارداد جدید و مهم امضا کرده است: ایفای نقش یک شخصیت شرور کلیدی در ریبوت Highlander به کارگردانی چاد استاهلسکی، و ایفای یکی از نقش‌های اصلی در فیلم Road House 2 در کنار جیک جیلنهال.

    به گزارش ستون ‘The Dish’ در Deadline، باتیستا به سرعت در حال تکمیل قراردادهایی برای حضور در هر دوی این پروژه‌های بزرگ است. در فیلم Highlander استاهلسکی که مدتی طولانی در حال ساخت است – و در آن هنری کویل نقش مک‌لئود، راسل کرو نقش رامیرزِ مربی، و ماریسا آبلا نقش یک شمشیرزن مرموز جدید را بازی خواهند کرد – باتیستا نقشی را ایفا خواهد کرد که اولین بار در سال 2015 به او پیشنهاد شد: کورگان، یک بربر جاودانه و شخصیت منفی اصلی فیلم، که پیش‌تر توسط کلنسی براون در فیلم کالت علمی تخیلی کلاسیک سال 1985 ایفا شده بود. در مورد Road House 2، دنباله فیلم Road House 2024 با بازی جیک جیلنهال، هنوز نقش باتیستا مشخص نیست، اما در حال حاضر جای خالی برای یک شخصیت منفی شبیه کانر مک‌گرگور در این فرنچایز بازسازی‌شده وجود دارد که باید پر شود، زیرا رفتار نامناسب این ستاره ایرلندی سابق UFC، بازگشت او به بازیگری را نامحتمل کرده است.

    در حالی که فیلمبرداری Highlander استاهلسکی قرار است از ماه آینده آغاز شود، Road House 2 در حال حاضر در مرحله تغییراتی است، زیرا گای ریچی پس از مدت کوتاهی، از کارگردانی آن کناره‌گیری کرد. جدیدترین خبرها در محافل سینمایی حاکی از آن است که ایلیا نایشولر، کارگردان فیلم‌های اکشن رئیس جمهورها و هیچ‌کس، احتمالاً به زودی راهی فلوریدا کیز خواهد شد تا با الوود دالتون، شخصیت MMA سابق با بازی جیلنهال، همکاری کند. هنوز نمی‌دانیم چه زمانی می‌توانیم انتظار اکران این دو فیلم را داشته باشیم، اما این را می‌دانیم: فقط یک نفر می‌تواند وجود داشته باشد… دیو باتیستا!

  • فیلمبرداری قسمت دوم فیلم بتمن برای بهار 2026 چراغ سبز نشان داد.

    فیلمبرداری قسمت دوم فیلم بتمن برای بهار 2026 چراغ سبز نشان داد.

    توجه طرفداران، وقتشه علامت بتمن رو به آسمون بفرستیم! خیلی وقته منتظر بتمن قسمت دوم هستیم – مت ریوز فیلم اول ریبوت بتمن خودش رو سال ۲۰۲۲ اکران کرد، و از اون موقع، پیشرفت ساخت دنباله‌اش خیلی کند بوده (البته پنگوئن در این بین یه حضوری هم تو تلویزیون داشته). ولی اخیراً، یه خبرای جدیدی از گاتهام به گوش رسیده، مثل تحویل فیلمنامه دنباله توسط ریوز به جیمز گان و پیتر سفران، رئیس‌های دی‌سی. انگار این فیلمنامه خیلی مورد پسند واقع شده، چون به نظر می‌رسه که وارنر برادرز داره خودش رو برای تولید قسمت دوم تو آینده نزدیک آماده می‌کنه.

    طبق گزارش Variety، یه نامه جدید از طرف وارنر برادرز دیسکاوری به سهامدارها تایید کرده که تولید دنباله ریوز قراره بهار ۲۰۲۶ شروع بشه؛ و اکران این فیلم فعلاً برای اکتبر ۲۰۲۷ برنامه‌ریزی شده. به جز اینکه رابرت پتینسون دوباره نقش بتمن رو بازی می‌کنه، اطلاعات زیادی در مورد این پروژه در دسترس نیست. همچنین انتظار می‌ره که پنگوئن با بازی کالین فارل بعد از سریال اسپین‌آف خودش دوباره برگرده؛ باید ببینیم که آیا زن گربه‌ای با بازی زوئی کراویتز یا جوکر که باری کیوگن یه اشاره کوچیکی بهش کرد، نقشی تو داستان دارن یا نه، و یا اینکه کدوم شرور دیگه از دنیای بتمن قراره این دفعه داستان رو رهبری کنه.

    به هر حال، این خبر خیلی خوبیه برای طرفدارای برداشت ریوز از شوالیه تاریکی، کسایی که با صبر و حوصله منتظر قسمت بعدی از برداشت نوآر کارآگاهی این کارگردان از این شخصیت بودن. اگه پیشرفت تو ساخت دنباله یکم طول کشیده، به نظر می‌رسه که الان دیگه مسیر هموار شده – و دیگه هیچ مانعی وجود نداره.

  • مافیا: کاوش در سرزمین مادری

    مافیا: کاوش در سرزمین مادری

    از زمان آغاز به کار، فرنچایز Mafia به طور مداوم در طول دهه ها پیشرفت کرده است – نسخه اصلی در دهه 1930 تنظیم شده است، دنباله آن در دهه های 40 و 50 اتفاق می افتد و Mafia III در اواخر دهه 60 آشکار می شود. اگر قدم بعدی قرار بود دهه های 70 یا 80 – یا هر دو – باشد، من قطعاً برای آن آماده بودم. توطئه های کازینو، جعبه های دیسکو، قرض گرفتن چاقوهای بزرگ آشپزخانه از مادر مارتین اسکورسیزی در نیمه های شب – هر چه که بود، من آماده بودم. با این حال، به جای نزدیک شدن به پایان قرن بیستم، Mafia: The Old Country ما را به ابتدای کار باز می گرداند. و نه فقط ابتدای قرن، بلکه به دوران شکل گیری خود مافیا. The Old Country که بخشی درام اوباش و بخشی وسترن است، ممکن است از نظر ظاهری یک ماجراجویی اکشن سوم شخص بی خطر و معمولی باشد، اما یک اثر دمدمی مزاج و جذاب است که از محیط غیرعادی خود استفاده زیادی می کند و سرشار از فضای مدرسه قدیمی است به طوری که می توانید تقریباً بوی گوجه فرنگی های آفتاب خشک را استشمام کنید.

    پس از آزمایش یک ساختار جهان باز بازتر در Mafia III بحث برانگیز، Mafia: The Old Country به فرمت Mafia اصلی و Mafia II باز می گردد. یعنی خطی و به شدت داستان محور است، و جهان باز تا حد زیادی فقط پس زمینه ای زنده برای عبور بین اهداف و در طول برخی از ماموریت ها است. این همیشه برای سری Mafia به خوبی کار کرده است، و The Old Country نیز از این قاعده مستثنی نیست.

    این رویکرد به The Old Country حس موثری از مکان و مقیاس می دهد – شما را در یک حومه سیسیلی غنی و تداعی کننده غوطه ور می کند – اما بدون تورم. این یک نقشه بسیار دقیق، متنوع و متقاعد کننده است، اما هیچ برج برای بالا رفتن یا نمادهای بیهوده برای بازدید و پاکسازی وجود ندارد. توجه شما به سادگی به داستان و فقط داستان معطوف است. من به عنوان یک فرد مجرد که این نوع چیزها را به خاطر داستان، فضا و سبک آن می بلعد، به سرعت قلاب شدم. اگر از آن دسته افرادی هستید که ممکن است وسوسه شوید از گزینه زبان سیسیلی در کنار زیرنویس به زبان دلخواه خود استفاده کنید، در جای درستی قرار دارید. اگر از آن دسته افرادی هستید که در صحنه های کوتاه پلک می زنید و هوس می کنید فرصت بعدی خود را برای سیلی زدن به شهروندان Steelport با یک دیلدوی بنفش غول پیکر تجربه کنید، ممکن است فرنچایز Mafia سرعت شما نباشد.

    خانواده از هم می پاشد

    The Old Country که از سال 1904 شروع می شود، تاریخچه زندگی انزو فاوارای جوان سیسیلی را ترسیم می کند، که از یک زندگی سخت در معادن خطرناک گوگرد منطقه – که توسط خانواده جنایتکار بی رحم Spadaro اداره می شود – فرار می کند تا خود را در حال کار برای رقبای محلی آنها، خانواده Torrisi پیدا کند. داستان ضربات آشنای زیادی می زند و همه مظنونین معمول در اینجا هستند. مربی عادل و مهربان، و بهترین دوست وفادار با عادت آزمایش صبر اطرافیانش. دان جدی و قدرتمند و مشاور بدبین او. رئیس رقیب لزج و خائن و عشق ممنوعه. ارتباطات منظمی نیز با بازی های موجود در این سری وجود دارد، برای طرفدارانی که توجه زیادی می کنند.

    بنابراین بله، این یک حماسه 13 ساعته نسبتاً آشنا و قابل پیش بینی برای هر کسی است که سطح سواد اولیه ای در فیلم های گانگستری دارد، اما نویسندگی قوی است، و اجراهای صدا قوی تر هستند. برجسته ترین آنها احتمالاً خود دان توریزی است، که بازیگر صدای انگلیسی او، جانی سانتیاگو، با شدت خاموش و گرفته که به همان اندازه که یک مرد در موقعیت خود نیاز دارد، به طور معتبری ترسناک است، تزریق می کند. او صفحه نمایش را مانند مردی تعقیب می کند که مردانی که برای امرار معاش می کشند در واقع از او دستور می گیرند.

    این یک حماسه 13 ساعته نسبتاً آشنا و قابل پیش بینی برای هر کسی است که سطح سواد اولیه ای در فیلم های گانگستری دارد، اما نویسندگی قوی است.

    اکشن سوم شخص نیز آشنا است، زیرا The Old Country مانند هر تیرانداز پوششی معمولی از دهه گذشته یا بیشتر بازی می کند. این در Mafia: Definitive Edition در سال 2020 صادق بود، و دوباره در اینجا نیز صادق است، البته با طعم غرب وحشی به لطف زرادخانه خاص دوران (مانند رولورها، تکرار کننده ها و تفنگ های ساچمه ای مختلف) و این واقعیت که تیراندازی ها گاهی اوقات سوار بر اسب رخ می دهند، و/یا در برابر افرادی که به نظر می رسد پس از یک روز کامل تلاش برای اینکه کلینت ایستوود باحال به نظر برسد، از صحنه فیلم سرجیو لئونه به خانه آمده اند.

    حتی بدون درگیر شدن بیش از حد با سیستم مهره های تسبیح آن برای علاقه مندی های جزئی به مبارزه (که من به طور مرتب فراموش می کردم)، با کنترل های هدف گیری پیش فرض و نرم قفل کننده یک چالش بزرگ نیست. با این حال، من این نوع بازی ها را انجام نمی دهم تا به طور بی امان مجازات شوم. برخی از دشمنان پشت اشیاء و دیوارهای بزرگ سنگر می گیرند و برخی دیگر با وقار به سمت شما قدم می زنند تا از چکمه های خود منفجر شوند. هوش مصنوعی همیشه تیز نیست (و قطعاً کمی ناجور است که خودتان را کاملاً محاصره شده ببینید اما همچنان وقت داشته باشید که بایستید و بی دست و پا به مردی شلیک کنید که شما را در محدوده خالی مرده به حق داشت) اما تیراندازی ها با این وجود قابل سرویس دهی هستند.

    مخفی کاری The Old Country نیز کتاب قوانین را بازنویسی نمی کند، اما در کل اکشن را تقویت می کند. مخفی کاری گاهی اوقات توسط طراحی ماموریت در دست مورد نیاز است، اما در موارد دیگر به عنوان یک گزینه در دسترس است. برخوردهای متعددی در طول وجود دارد که محیط هایی برای ما چیده شده اند تا بتوانیم دزدکی حرکت کنیم و همه دشمنان را یکی یکی انتخاب کنیم، اما همچنین به طور یکپارچه به میزبانی یک مبارزه مسلحانه آشکار تغییر کنیم اگر آن را خراب کنید و دیده شوید.

    می توانید سکه و بطری برای پرت کردن حواس پرتاب کنید، اما متاسفانه فقط برخی از بطری ها (یعنی آنهایی که به طور تصادفی برجسته شده اند). همیشه کمی یک برهم زننده غوطه وری است وقتی سطوح با وسایل نامنظم تزئین می شوند. من ترجیح می دهم فقط بتوانم هر بطری را بردارم. در صورت عدم موفقیت، فقط بطری هایی را که نمی توانیم در طول ماموریت ها برداریم حذف کنید. به طور حیاتی، شما می توانید اجساد را بردارید و جابه جا کنید و جعبه هایی برای پنهان کردن آنها وجود دارد. مخفی کاری نسبتاً استاندارد است، اما با حواس پرتی ها و پنهان کردن بدن، واقعاً مانند یک سیستم مخفی کاری مناسب به نظر می رسد و نه یک فکر بعدی متصل شده.

    مخفی کاری نسبتاً استاندارد است، اما با حواس پرتی ها و پنهان کردن بدن، واقعاً مانند یک سیستم مخفی کاری مناسب به نظر می رسد و نه یک فکر بعدی متصل شده.

    انزو می تواند به طور موقت دشمنان نزدیک را در محیط برجسته کند، که اساساً یک ابرقدرت است که به عنوان غرایز بی عیب و نقص او از آن رد می شود (احتمالاً می توانست به طور منطقی تری در طول معرفی زیرزمینی به عنوان نوعی توانایی ذاتی که پس از گذراندن بخش عمده ای از دوران کودکی خود در یک معدن گوگرد تاریک تقویت کرد، معرفی شود، اما مهم نیست). به هر حال، هنگامی که احساس کردید دشمنان شما کجا هستند و به کدام سمت می روند، تنها چیزی که باقی می ماند این است که دزدکی حرکت کنید، آنها را بگیرید و یا دکمه را بزنید تا آنها را خفه کنید یا روی حمله چاقوی خود ضربه بزنید تا روند کار سرعت یابد. با این حال، من در واقع به ندرت از دومی استفاده می کردم. نه به این دلیل که احساس ترحم می کردم، بلکه به این دلیل که ضربه زدن به قربانیان یک بلوک “دوام” از چاقوی شما را می گیرد (که اگر و زمانی که “تمام شود” از سنگ سمباده تیز می شود… ضربه). این یک بازی برهم زن نیست، اما من واقعاً به این ایده علاقه ای ندارم که نتوانم یک نفر را چاقو بزنم صرفاً به این دلیل که چاقوی من بلافاصله به اندازه کافی تیز نیست که پس از کشتن چند نفر از رفقایش این کار را انجام دهد (و سنگ های سمباده یک ماده مصرفی بود که من همیشه نداشتم).

    من عمدتاً فقط دشمنانم را خفه می کردم تا از این مشکل اجتناب کنم، اما به نظر می رسد یک سیستم کمی غیر ضروری است – به ویژه هنگامی که نگرانی های مربوط به دوام در طول مبارزات جدید چاقویی یک به یک The Old Country ناپدید می شوند.

    این مبارزات چاقویی اساساً برخوردهای رئیس هستند که به عنوان یک رویارویی یک به یک با یک مرد دیگر ارائه می شوند. آنها خارج از گیم پلی اکشن سوم شخص منظم رخ می دهند و شما تا زمانی که نتیجه ای حاصل نشود (یا حریف شما به طور اسکریپتی فرار نکند) در این نبردها قفل می شوید. حملات، دفع ها و جاخالی دادن ها در مبارزات چاقویی فقط مخصوص این حالت هستند. آنها زرق و برق دار و خونین هستند، اما بیشتر اوقات من فقط احساس می کردم که به سادگی جاخالی می دهم و راه خود را به سمت یک صحنه کوتاه می برم، جایی که یک عارضه بیشتر یا یک تغییر در شتاب رخ می دهد. گاهی اوقات انیمیشنی را فعال می کنید که شما را برای مدتی به یک تماشاگر تبدیل می کند، سپس نوار سلامت انزو دوباره شارژ می شود در حالی که نوار سلامت دشمن شما اینطور نیست. مطمئن نیستم فکرش چه بود. مبارزات چاقویی باحال به نظر می رسند و شبیه هیچ چیز دیگری در این مجموعه نیستند، اما گاهی اوقات کمی کم اهمیت به نظر می رسند.

    Mafia: The Old Country – با خانواده جدید خود آشنا شوید

    “دوستی رو به رشد او با انزو حس نادری از ارتباط واقعی ارائه می دهد. این پیوند است که به سزار اجازه می دهد از پشت نما قدم بیرون بگذارد و متوجه شود که برای به دست آوردن احترام، باید مسئولیت های خود و سوگند خود به خانواده را جدی تر بگیرد.”” decoding=”async” class=”progressive-image jsx-2021719738 image aspect-ratio aspect-ratio-16-9 jsx-2605834259 jsx-2338608387 hover-opacity” loading=”lazy” src=”https://imdbnews.ir/wp-content/uploads/2025/08/d985d8a7d981db8cd8a7-daa9d8a7d988d8b4-d8afd8b1-d8b3d8b1d8b2d985db8cd986-d985d8a7d8afd8b1db8c.gif” data-cy=”progressive-image”/>

     

    Red Dead Redenzione

    The Old Country به عنوان یک ماجراجویی خطی، اعتراف می کند که دامنه ای مشابه Western های تعریف کننده ژانر Rockstar ندارد – اما قطعاً از نظر لحن و فضا مجاور آنها است. یک تفاخر انکارناپذیر خاص وجود دارد که با سوار شدن به شهر بر روی اسب می آید (و در سمت اشتباه قانون)، و The Old Country این را با اثربخشی مشابه سری Red Dead ثبت می کند.

    فضای اوایل دهه 1900 نه تنها نورافکن را بر روزهای اولیه مافیای سیسیل می اندازد، بلکه پنجره ای به دوران ادواردین اتومبیل ها نیز هست – زمانی که خودروها به عنوان روش اصلی حمل و نقل شروع به رقابت با اسب ها کردند. توسعه دهنده Hangar 13 کار فوق العاده ای را در این بخش انجام داده است، به ویژه با صدا.

    Tier List

    این بازی های اکشن/رانندگی جهان باز غیر GTA را رتبه بندی کنید

    این خودروهای 120 ساله دارای موتورهای ابتدایی، درایوهای زنجیره ای زوزه کشنده و کابین های باز بدون صداگیری هستند، و The Old Country صدای خام و پر سر و صدای آنها را به طور بی عیب و نقصی ثبت کرده است. قطعاً نمی توان دست کم گرفت که چقدر غنا به رانندگی در اطراف نقشه اضافه می کند. این فقط صداهای موتور نیست. هنگامی که یک گرامافون به یک سفر ماشینی مستی آورده می شود، حتماً گوش دهید که وقتی در خارج از جاده به این طرف و آن طرف می روید، چگونه بدرفتاری می کند. در اینجا ملاحظات زیادی وجود دارد و من به آن احترام می گذارم.

    بله، یک ماموریت مسابقه وجود دارد – اما برای تمسخر کسانی که هنوز توسط رویداد مسابقه ای بدنام در Mafia اصلی تسخیر شده اند، در اینجا قرار داده نشده است. سیسیل خانه Targa Florio بود – که در سال 1906 تأسیس شد و یکی از قدیمی ترین رویدادهای اتومبیلرانی در جهان است – بنابراین در زمینه مناسب کاملاً منطقی است.

    هجو The Old Country از این مسابقه متاسفانه بسیار کوتاه است – در کمتر از هفت دقیقه به پایان می رسد – اما یکی از به یاد ماندنی ترین و هیجان انگیزترین ماموریت ها است. قطعاً باعث شد که من آرزو کنم انزو می توانست روابط خود را با Cosa Nostra قطع کند و تمام وقت در اطراف اروپا مسابقه دهد. نمی دانم چه چیزی خطرناک تر است: خیانت به سوگند خود به خانواده یا تلاش برای رام کردن موتور هواپیمایی که چهار لاستیک و یک فرمان به آن بسته شده است.

    بررسی Mafia: Definitive Edition

    با این حال، در مورد موتورها، باید توجه داشت که The Old Country مجموعه Mafia را از موتور اختصاصی قبلی خود به Unreal Engine 5 منتقل می کند. از دیدگاه من، این تأثیر به طور چشمگیری عمیق نیست – Mafia: Definitive Edition در سال 2020 همچنان یک بازی خوش تیپ باقی می ماند و The Old Country نیز چنین است. چیزی که می توانم بگویم این است که من هیچ یک از اشکالات جزئی را که در طول اولین بازی خود از Mafia: Definitive Edition رخ داد، تجربه نکرده ام و مجبور نبوده ام نقاط بازرسی را مجدداً راه اندازی کنم تا بر یک ایراد غیرمنتظره غلبه کنم (یا از نقشه سقوط کنم) – حداقل در رایانه شخصی، زیرا قبل از راه اندازی به نسخه های کنسول دسترسی نداشتیم، بنابراین باید منتظر بمانیم و ببینیم آنها چگونه اجرا می شوند. اما خارج از لرزش های گاه به گاه نرخ فریم و برخی از پاپ این های سبک، زمان من با The Old Country کاملاً قوی بوده است.

    اگرچه، شاید نه به اندازه آرایه باورنکردنی از غذا و محصولات به نمایش درآمده در سراسر. بازی ها به ندرت من را اینقدر گرسنه می کنند. یک بازی ممکن است هرگز من را اینقدر گرسنه نکرده باشد. من هوس کانولی و کیک دارم. من در حال کنکاش در دستور العمل های توپ آرانچینی هستم. من در حال بررسی یک باغ سبزیجات برای پرورش انواع گوجه فرنگی هستم که نمی توانم پیدا کنم.

    من رسماً به پدرم تبدیل شده ام و The Old Country بازی ای است که این کار را انجام داد.

  • ‎رهبر نبرد‎

    ‎رهبر نبرد‎

    در پایان قرن هجدهم، چهار پادشاهی بزرگ در هاوایی مشغول نبرد با یکدیگر هستند. کایانا (جیسون موموآ)، رئیس جنگجو که تجربه او از جزایر فراتر رفته، در تلاش است تا آنها را در رویارویی با استعمار اروپا متحد کند.

    در آثاری همچون Dune، See یا Game Of Thrones، ساختار بدنی چشمگیر جیسون موموآ همواره به شکلی بی‌رحمانه به کار گرفته شده است. در هر لبخند یا نعره جنگی او، یک نیروی ذاتی وجود دارد، از نوعی که قادر است به سادگی آثار استودیویی را نابود کند. از این رو، به نظر می‌رسد شایسته است که بهترین نقش‌آفرینی موموآ تا به امروز، بر اساس یک جنگجوی واقعی باشد که برای همیشه تاریخ سرزمین مادری‌اش هاوایی را، در آن سوی اقیانوس از هالیوود، دگرگون ساخت.

    Chief Of War

    موموآ (که همچنین یکی از خالقان سریال، نویسنده و کارگردان قسمت عظیم نهم است) نقش کایانا، یک جنگجوی بومی هاوایی واقعی از تاریخ را ایفا می‌کند. در اپیزود نخست، به نظر می‌رسد موموآ تقریباً در حال ایفای نقش Aquaman است، به درون اقیانوس می‌پرد و با یک کوسه درگیر می‌شود، اما این نقش در حقیقت بهترین عملکرد او به عنوان یک بازیگر دراماتیک به شمار می‌رود. این غول‌پیکر در هر صحنه، چه در حال صحبت به زبان مادری Ōlelo Hawai‘i باشد و چه با لنگ به تن وارد نبرد شود، حکمرانی می‌کند.

    Chief Of War به شکلی قابل تحسین به نظر می‌رسد اما هنوز نیازمند اثبات است.

    در کنار آن پوشش نه‌چندان فروتنانه، این نمایش آکنده از لباس‌های پر زرق و برق و مجللی است که نشان‌دهنده توجه نمایش به جزئیات است. تمامی اجزا، از سلاح‌ها گرفته تا قایق‌ها، با استفاده از شیوه‌های سنتی بازسازی شده‌اند – درجه‌ای از اصالت که نبردهای پرشکوه را پایه‌گذاری می‌کند. بازیگران عمدتاً پلی‌نزیایی نیز حمایت قوی‌ای را ارائه می‌نمایند.

    اما در میان چندین صحنه بزرگ نمایش، طرح داستانی تا حدودی بی‌هدف به نظر می‌رسد. این درام، فشرده اما کماکان فاقد عمق، در مقایسه با نمایش‌های تاریخی-تخیلی مشابه مانند Shōgun، ناخوشایند است. یک مسئله این است که بدانید در حال خلق اثری مهم هستید و مسئله دیگر این است که به طور کامل حق مطلب را در مورد آن روایت ادا کنید. از این منظر، Chief Of War به شکلی قابل تحسین به نظر می‌رسد اما هنوز برای اثبات خود نیازمند تلاش است.

    با این وجود، موموآ بیش از حد مورد نیاز خود را ثابت کرده است – نه تنها در مقام یک بازیگر، بلکه در پوشیدن چندین کلاه نویسندگی/کارگردانی/همکاری در خلق. بر اساس شیوه پایان‌بندی، Chief Of War همچنان می‌تواند برای به اشتراک گذاشتن بیشتر این داستان جذاب بازگردد. امیدواریم دفعه بعد دقیق‌تر به هدف بزند.

    شاهکار موموآ ضربه‌ای بی‌رحمانه در فصول پرحادثه تاریخ هاوایی وارد می‌کند، که برای مدتی طولانی نادیده گرفته شده و نمایش آن بر روی پرده بسیار دیر است – اما شما آرزو می‌کنید که لحظات آرام‌تر نیز به اندازه نبردهای وحشیانه اهمیت داشته باشند.

  • سلاح

    سلاح

    وقتی ۱۷ کودک از یک کلاس درس در مدرسه ابتدایی میبروک به شکلی غیرقابل توضیح در یک شب ناپدید می‌شوند، جامعه از هم می‌پاشد. واقعا چه اتفاقی افتاد؟

    Weapons تقریبا فورا شلیک آغازین خود را انجام می‌دهد. یک پیش‌درآمد افتتاحی، که توسط یک راوی بچه روایت می‌شود، توضیح می‌دهد که ادعا می‌کند یک “داستان واقعی” است که در آن “افراد زیادی به شیوه‌های واقعا عجیب و غریب می‌میرند”. سپس شاهد حادثه محرک هستیم: یک شب، ساعت 2:17 بامداد، 17 کودک مدرسه‌ای از شهر خیالی میبروک از خواب بیدار می‌شوند، از خانه‌های خود خارج می‌شوند و به داخل شب می‌دوند، بازوهایشان به طرز عجیبی کشیده شده، مقصد نامعلوم – با موسیقی متن، شوم و به طرز غریبی شیرین، آهنگ “Beware Of Darkness” از جورج هریسون.

    Weapons Trailer

    اینگونه دومین فیلم بلند زک کرگر به عنوان کارگردان انفرادی آغاز می‌شود (با احتساب اعتبار مشترک کارگردانی او در کمدی جنسی عمارت پلیبوی 2009 با عنوان Miss March). این داستانی در مقیاسی بسیار بزرگتر از فیلم عالی Barbarian محصول 2022 است، و حتی از نظر روایی بازیگوش‌تر از پیچش میانی آن فیلم است: باز کردن رمز و راز کودکان گمشده در شش فصل، که هر کدام بر روی یک شخصیت متفاوت در یک جدول زمانی تقریبا همزمان به سبک Rashomon تمرکز دارند.

    فیلمنامه کرگر به طرز قابل توجهی خوش‌ساختار است، اما او رویکردی دقیق و ماهرانه را اتخاذ می‌کند.

    این فیلم تقریبا شبیه یک تریلر شروع می‌شود، جذاب و عصبی، خشم و اندوه آشکار شهر را در بر می‌گیرد که بر سر کودکان غایب آوار شده است. سرزنش در ابتدا بر دوش معلم، جاستین (جولیا گارنر، عالی) می‌افتد، که کل کلاس او به جز یک پسر بدبخت ناپدید می‌شوند، و این دیدگاه او است که ابتدا به آن می‌پیوندیم، و پس از آن آرچر (جاش برولین)، یکی از والدین کودکان گمشده، که جستجوی وسواسی او برای پسرش به مسیرهای تاریکی منتهی می‌شود.

    این فیلم به صورت اپیزودیک و با یک تعلیق در پایان هر بخش پخش می‌شود، و با تمرکز بر شخصیت‌های فرعی، هرچند ظاهرا، دسیسه‌ها به طور تصاعدی افزایش می‌یابد، حرکتی که ممکن بود زیاده‌روی به نظر برسد، اگر به طرز ماهرانه‌ای در طرح اصلی گنجانده نمی‌شدند. فیلمنامه کرگر به طرز قابل توجهی خوش‌ساختار است، اما او رویکردی دقیق و ماهرانه را اتخاذ می‌کند، و آشکارا آگاه است که شخصیت‌ها را با هیچ ترفند غیرخطی مبهم نکند.

    این فیلم همچنین یک تعادل ماهرانه از لحن‌ها است. این یک فیلم جدی است، با اشاره‌هایی به تیراندازی در مدارس، خشونت پلیس، اعتیاد به الکل، اعتیاد به مواد مخدر و غم و اندوه، اگرچه نسبت به مضامین به موقع Barbarian ملایم‌تر و متفکرانه‌تر به آن پرداخته شده است. این فیلم وقتی بخواهد می‌تواند به طور موثری ترسناک باشد، از جمله چند لحظه خشونت‌آمیز که شما را منقبض می‌کند (Weapons رنده پنیر Evil Dead Rise را می‌بیند و آن را با یک پوست‌کن سبزیجات تقویت می‌کند).

    و با این حال به نوعی بسیار خنده‌دار است، با جلوه‌هایی از شوخ‌طبعی دارآویز خلع سلاح کننده (یک کپی Willow را روی DVD ببینید)، یک شخصیت شرور غیرمنتظره، و یک فینال شگفت‌انگیز، رهایی‌بخش و به طرز شرم‌آوری خوش ساخت، که در آن تمام تنش دو ساعت گذشته در نهایت به اوج می‌رسد، اوجی که باید تماشاگران را در راهروها به پا خیزاند و تشویق کند. در واقع، کل فیلم چیزی است که نباید کارساز باشد، اما کارساز است. آیا می‌توان به فیلمی درباره کودکان گمشده و غم و اندوه، فیلمی که تماشاگران را راضی می‌کند، گفت؟ در دستان زک کرگر، تقریبا بدون زحمت به نظر می‌رسد.

    یک دستاورد بسیار موفق در ژانر وحشت، و یک گام بزرگ رو به جلو از Barbarian: پرتنش، غم‌انگیز، خنده‌دار، ناراحت‌کننده، فوق‌العاده سرگرم‌کننده، و در نهایت به طرز غریبی نشاط‌بخش.

  • تریلر Eden: گریز Ana De Armas از جزیره در تریلر مهیج بقای ران هاوارد به یک کابوس بدل می‌گردد

    تریلر Eden: گریز Ana De Armas از جزیره در تریلر مهیج بقای ران هاوارد به یک کابوس بدل می‌گردد

    فکرش را بکنید: شما تازه به یک جزیره دورافتاده و متروکه پا گذاشته‌اید و متوجه می‌شوید که در آن‌جا با سیدنی سوئینی، جود لا، ونسا کربی، دانیل برول و فلیکس کامرر، ستاره‌ی فیلم All Quiet On The Western Front، زندگی می‌کنید. مثل بهشت به نظر می‌رسد، نه؟ اما، اگر شما آنا د آرماس باشید و خودتان را در نقش یک بارونس اتریشی گرفتار در دنیای پر از خطر تریلر بقای جدید فیلمساز Thirteen Lives، ران هاوارد، با نام Eden ببینید، قضیه فرق می‌کند. Eden بر اساس داستان واقعی فلورآنا ساخته شده است، جزیره‌ای در گالاپاگوس که در اوایل قرن بیستم، گروهی از تبعیدیان فراری از اروپا را در خود جای داده بود. به نظر می‌رسد Eden – با توجه به اولین تریلر پرهیجانش – فیلم Lord Of The Flies را می‌بیند و می‌گوید “یک لحظه صبر کن.” تریلر را در زیر تماشا کنید:

    آفتاب. دریا. جاذبه‌ی جنسی. لهجه‌های اروپایی بحث‌برانگیز. مناظر خیره‌کننده و انکارناپذیر که پس‌زمینه‌ای برای انباری از تنش‌های خشونت‌آمیز است. قطعاً این فیلم Swiss Family Robinson نیست، دوستان – و Cast Away هم نیست. به نظر می‌رسد هاوارد پا را فراتر گذاشته و به دنبال کشف کامل و صریح بهترین اهداف، برنامه‌ریزی‌های مخرب ابتدایی انسان و خطرات زندگی در یک خانه‌ی اشتراکی است. این هم خلاصه‌ی داستان رسمی: “Eden داستان تکان‌دهنده‌ی واقعی گروهی از افراد ناامید (جود لا، آنا د آرماس، ونسا کربی، دانیل برول و سیدنی سوئینی) را روایت می‌کند که جامعه‌ی مدرن را به امید شروعی دوباره ترک می‌کنند. آن‌ها در یک جزیره‌ی دورافتاده و خالی از سکنه ساکن می‌شوند، اما رویای آرمان‌شهر آن‌ها به سرعت از بین می‌رود، زیرا متوجه می‌شوند که بزرگترین خطر نه آب و هوای خشن است و نه حیات وحش مرگبار، بلکه خودشان هستند. اتفاقاتی که در ادامه می‌افتد، سقوطی وحشتناک به هرج و مرج است، جایی که تنش‌ها بالا می‌گیرد، ناامیدی حکم‌فرما می‌شود و کشمکش پیچیده‌ی قدرت منجر به خیانت، خشونت و مرگ نیمی از ساکنان می‌شود.”

    ما داستان Eden را فاش نمی‌کنیم (البته اگر کتاب مورخ ابوت کهلر، Eden Undone: A True Story Of Sex, Murder, And Utopia At The Dawn Of World War II را که فیلم بر اساس آن ساخته شده است، نخوانده‌اید، حتماً باید بخوانید)، اما کافی است بگوییم بعید است د آرماس، سوئینی و بقیه تا پایان تیتراژ، آهنگ ‘Kumbaya My Lord’ را بخوانند. زمانی که Eden در تاریخ ۲۲ اوت در سینماهای بریتانیا اکران شود، همه متوجه خواهیم شد که هاوارد چه برنامه‌هایی دارد.

  • رز بیرن در نقش مادری مستأصل در تریلری پرآشوب از A24 با نام «If I Had Legs I’d Kick You»

    رز بیرن در نقش مادری مستأصل در تریلری پرآشوب از A24 با نام «If I Had Legs I’d Kick You»

    از بو می‌ترسد تا جواهرات تراش‌نخورده، جنگ داخلی تا مردان، و او را برگردان تا منطقه مورد علاقه، ای۲۴ جایگاه خود را به عنوان یکی از توزیع‌کنندگان کلیدی فیلم‌های پر تنش و قوی سینمایی تثبیت کرده‌است. و ما فکر می‌کنیم که فیلم اگر پا داشتم بهت لگد می‌زدم، به نویسندگی و کارگردانی مری برونشتاین، که در آن رز بیرن نقش لیندا، یک روان‌درمانگر مادری از مونتاوک را بازی می‌کند که در میانه یک فروپاشی تمام‌عیار قرار دارد، یک اضافه ناراحت‌کننده و مناسب به این مجموعه سینمایی خیس از عرق خواهد بود. خودتان را جمع کنید و تریلر زیر را تماشا کنید؛

    گاهی فرزندپروری می‌تواند مانند خاموش کردن آتش در شهری در حال سوختن با یک تفنگ آب‌پاش نشتی باشد. در اگر پا داشتم بهت لگد می‌زدم، لیندا با بازی بیرن، همانطور که در این تریلر می‌بینیم، در تلاش است تا همه‌ی آتش‌ها را خاموش کند: شوهری غایب؛ دختری با یک بیماری اسرارآمیز و غیرقابل تشخیص؛ یک درمانگر (کونان اوبراین) که به سختی می‌توان او را فردی دانست که به‌طور اتفاقی با بیمارش درگیر است؛ یک دوست جدید (ای‌سپ راکی) که به خرید مواد مخدر از دارک وب علاقه دارد؛ و یک سوراخ بزرگ در سقف اتاق نشیمن او که هر لحظه بزرگ‌تر می‌شود. اگر به نظر می‌رسد بیش از حد است، به این دلیل است که بیش از حد است — و به نظر می‌رسد که بیرن، که برای بازی در این نقش جایزه خرس نقره‌ای جشنواره فیلم برلین را دریافت کرده‌است، کاملاً متعهد است که ما را در هر لحظه از فروپاشی مادرانه لیندا غرق کند.

    اگر پا داشتم بهت لگد می‌زدم، فیلم جدیدی در مجموعه فیلم‌های ژانر «عشق مادرانه» که اخیراً از نظر احساسی شکوفا شده‌اند (همچنین نگاه کنید به: نایت‌بیچ، دره اکو، او را برگردان)، تمام عناصر لازم برای کاوش عمیق‌تر و وحشتناک‌تر در دیگ زودپزی به نام فرزندپروری را دارد. همچنین، صادقانه بگوییم، به نظر می‌رسد که فیلم برای همه کسانی که در حال ساخت آن هستند، از جمله برونشتاین فیلم‌ساز، تجربه‌ای دیوانه‌وار باشد. سینمادوستان آمریکایی می‌توانند منتظر تماشای این فیلم از ای۲۴ و برونشتاین باشند، زیرا اگر پا داشتم بهت لگد می‌زدم در ماه اکتبر در سینماهای ایالات متحده اکران می‌شود — و در حالی که هنوز تاریخ اکران تأیید شده‌ای در بریتانیا نداریم، منتظر به‌روزرسانی‌ها باشید. در همین حال، ما می‌رویم کمی نفس بکشیم و کمی در طبیعت قدم بزنیم…

  • چهارشنبه: قسمت ۲، بخش ۱

    چهارشنبه: قسمت ۲، بخش ۱

    در بازگشت به آکادمی نورمور، ونزدی آدامز (جنا اورتگا) با یک پیشگویی شوم درباره هم اتاقی اش، انید (اما مایرز) مواجه می‌شود و در حال بررسی قتل‌هایی است که توسط یک کلاغ یک چشم صورت گرفته است.

    پخش در: نتفلیکس
    تعداد قسمت‌های دیده شده: 4 از 4

    حس غریبی است که ونزدی در زمانی بازمی‌گردد که هنوز ماه‌ها به هالووین مانده است. این سریال که به یک موفقیت بزرگ در نتفلیکس تبدیل شد – در حالی که به طور خلاقانه‌ای کارگردان تیم برتون را احیا کرد و جنا اورتگا را به یک ستاره نسل تبدیل کرد – حال و هوای ترسناک، غریب و کاملاً ناخوشایندی را از خود ساطع می‌کند و شخصیت خانواده آدامز را به یک سری کارآگاهی نوجوانانه هری پاتر برای بچه‌های گوت تبدیل می‌کند که نتایج بسیار سرگرم‌کننده‌ای دارد. اما بازگشت ونزدی در اوج تابستان نشان دهنده رویکرد موفق نتفلیکس برای فصل دوم این نمایش است – بسیار بزرگتر و پرستاره‌تر، یک درخشش شبیه به چیزهای عجیب از نظر وسعت، با نتایج تا حدودی متفاوت.

    Wednesday: Season 2

    سلاح مخفی فصل 1، خود اورتگا بود – بازیگری عالی، ارتقاء مواد با ارائه لذت بخش و بی احساس. او در اینجا هم عالی است و از هر خط برنده لذت می‌برد. او در ابتدای کار اعلام می‌کند: “این آدامز با دو D است.” “مثل ‘اتاق ضربه گیر’.” ما در طول ایده او از سرگرمی‌های تابستانی – رویارویی با یک قاتل زنجیره‌ای که پوست سر قربانیان خود را می‌کند و موهایشان را به عروسک‌های چینی تبدیل می‌کند – دوباره با ونزدی متحد می‌شویم، قبل از اینکه دوباره به آکادمی نورمور، مدرسه شبانه روزی ماوراء الطبیعه برگردیم، جایی که به نظر می‌رسد او تمام چیزهای مرموز و شبح آلود را جذب می‌کند.

    محیط‌های هاگوارتز مانند بار دیگر دنیای دنجی را برای سکونت این سریال فراهم می‌کنند – اما در این چهار قسمت اول از فصل 2، آن دیوارهای سنگی داستان‌های زیادی را می‌پوشانند، زیرا شخصیت‌های جدید مختلف، ستاره‌های مهمانی که به بازیگران ثابت فصل تبدیل شده‌اند و افراد مورد علاقه قدیمی برای جلب توجه در قسمت‌های پر از جمعیت با هم رقابت می‌کنند (هر قسمت در اینجا یک ساعت کامل است). استیو بوشمی در نقش مدیر جدید نورمور، بری دورت، حضور دارد که انرژی “حال شما چطور است، بچه‌ها؟” او به نظر می‌رسد چیز شوم‌تری را پنهان می‌کند. پاگزلی، برادر کوچک ونزدی (ایزاک اوردونز) نیز اکنون دانشجوی نورمور است و به طور اتفاقی یک زامبی با قلب کوکی را احیا کرده است که او را “اسلارپ” می‌نامد. انید (اما مایرز)، دختر گرگ‌نمای محبوب طرفداران، که در اینجا به طور قابل توجهی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، جاذبه‌های عاشقانه جدیدی را تجربه می‌کند، در حالی که احساس می‌کند توسط یک استاکر نامرئی از تحقیقات ونزدی کنار گذاشته شده است. و این تنها نیمی از ماجرا است.

    تمام اجزای سازنده ونزدی سرگرم کننده هستند.

    همه اینها حواس را از دو رشته اصلی پرت می‌کند: اولاً، توانایی‌های روانی ونزدی دچار مشکل شده است، چشمانش هر زمان که از آنها استفاده می‌کند اشک‌های سیاه چسبناک می‌ریزند، در حالی که یک پیشگویی فاجعه‌بار باعث شمارش معکوس برای تغییر آینده می‌شود. ثانیاً، یک کلاغ یک چشم در حال چرخیدن بر فراز نورمور است و گروهی از کلاغ‌های قاتل را رهبری می‌کند که به طور واقعی چشم قربانیان بی خبر را از حدقه در می‌آورند – بهترین پرونده برای اینکه ونزدی دوباره به مسیر تحقیقاتی خود بازگردد.

    تمام عناصر تشکیل دهنده ونزدی سرگرم‌کننده هستند. لحن سبک و طنز ترسناک آن، اوقات خوبی را رقم می‌زند، ارزش‌های تولید مجلل هستند و بازیگران در سراسر هیئت مدیره فوق‌العاده هستند. این نیم فصل به تنهایی تاندیوه نیوتون، بیلی پایپر، هتر ماتارازو، آنتونی مایکل هال، جوانا لاملی، جوناس سوتامو، هیلی جوئل آزمنت و کریستوفر لوید را به ارمغان می‌آورد – آخرین نفر به عنوان یک سر جدا شده در یک شیشه ظاهر می‌شود. دستیار دست انسان‌نما، ثینگ (که توسط شعبده‌باز و بازیگر ویکتور دوروبانتو زنده شده است) همچنان دزد صحنه است، در حالی که عموی فستر با چشمان از حدقه درآمده فرد آرمیسن به طرز باشکوهی خنده‌دار است. و برتون – که چهار قسمت از این فصل، از جمله دو قسمت از این بلوک اول را کارگردانی می‌کند – به وضوح در حال تفریح با تیم است، یک همکاری خلاقانه آنقدر قوی است که او آلفرد گوف و مایلز میلر، مجریان نمایش را بین فصل‌ها به بیتل‌جوس بیتل‌جوس آورد. او تنها در قسمت اول به پرندگان، قلب رازگو و اسلیپی هالو خود ادای احترام می‌کند، در حالی که یک سکانس انیمیشن استاپ موشن کلاسیک برتونی را نیز ارائه می‌دهد.

    اما رویکرد فوق‌العاده بزرگ فصل 2 اغلب باعث می‌شود که خود ونزدی در نمایش خودش یک فکر ثانویه به نظر برسد. به مورتشیا و گومز آدامز (کاترین زتا جونز و لوئیس گوزمن عالی) به عنوان نقش‌های منظم خیلی زیاد داده می‌شود تا در محوطه دانشگاه حضور داشته باشند، و استفاده بیش از حد از آنها به طور جدی به سبک _ونزدی_ آسیب می‌زند. بازیکنان اصلی در هجوم چهره‌های جدید کمی فراموش شده به نظر می‌رسند. یک قطع ارتباط جزئی بین لحظات ترسناک نمایش و تمایلات درام نوجوانانه آن وجود دارد. و رویکرد نیم فصل نتفلیکس به این معنی است که این بخش زمانی متوقف می‌شود که تازه همه چیز شروع شده است. مشخص است که چرا این استریمر روی نمایشی با این همه پتانسیل سرمایه‌گذاری می‌کند، اما امیدوارم قسمت‌های آینده قطعات بدن را به طور یکنواخت‌تری به هم وصل کنند. دیدن ونزدی به عنوان یک دختر تابستانی جالب است، اما هالووین همچنان جایی است که او واقعاً به آن تعلق دارد.

    ونزدی در فصل دوم بزرگ می‌شود، کمی بیشتر از آنچه که می‌تواند بجود، گاز می‌گیرد. با این وجود، این یک سواری سرگرم‌کننده است – فقط برای تماشای استیو بوشمی که با “Dancing In The Dark” می‌رقصد، ارزشش را دارد.

  • Freakier Friday

    Freakier Friday

    چند روز مانده به جشن ازدواج آنا (لیندزی لوهان)، حادثه‌ای ماورایی باعث می‌شود که او و دخترش (جولیا باترز) ذهن‌های خود را جابه‌جا کنند، همزمان با مادرش (جیمی لی کرتیس) که با نامزد دخترش (سوفیا هامونز) تعویض می‌شود.

    Freaky Friday، با ماهیت کمدی نوجوانانه دوست‌داشتنی و سبک‌مغزش و باطن پرشور و قطعات موسیقی اصیل جذابش، در گذر زمان استوار مانده است. جذابیت اصلی آن از پیوند لیندزی لوهان جوان و جیمی لی کرتیس باتجربه ناشی می‌شود، جفت‌شدن شیمیایی و استعداد کمدی جسمانی آن‌ها به فرضیه تبادل بدن فیلم، جلوه‌ای جادویی بخشید. این همکاری پرانرژی، شایسته تجدید دیدار بود، البته تحت شرایط ایده‌آل.

    Freakier Friday

    Freakier Friday، که در زمان حال روایت می‌شود، از این ویژگی بهره می‌برد که حدود 2 دهه پس از قسمت پیشین خود، با نسل جدیدی از نوجوانان روبه‌رو هستیم. چنان‌که با یک مونتاژ به سبک دفترچه خاطرات درمی‌یابیم، این نسل جدید توسط هارپر (جولیا باترز)، دختر موج‌سوار و کلاه‌به‌سر آنا، که لوهان نقش او را ایفا می‌کند، نمایندگی می‌شود. این، یک شروع دلپذیر است که به مادربزرگ درمانگر و باحال، تس (کرتیس)، اجازه می‌دهد تا ناگزیر قدم فراتر بگذارد، زیرا به دستور آنا با هارپر ارتباط برقرار می‌کند. پویایی ناهماهنگ آن‌ها، که قدردان رابطه صمیمانه ایجادشده بین آنا و تس پس از جابه‌جایی اولیه آن‌ها در فیلم اول است، کارساز است. تا اینکه آنا به‌شدت دلباخته اریک (مانی جاسینتو)، رستوران‌دار انگلیسی می‌شود. ناگهان، نامزدی، دختر خوش‌پوش و دلسوز او، لیلی (سوفیا هامونز)، و نقل‌مکان قریب‌الوقوع به لندن در این میان ظاهر می‌شوند.

    لوهان و کرتیس بار دیگر با جذابیت‌های خودجوش خود می‌درخشند.

    تلاش برای کارآمد کردن فرضیه فیلم Freakier Friday در حالی که فیلم را به سمت عصری جدید سوق می‌دهد، باعث شده تا عناصر متعددی در حال چرخش باشند. جابه‌جایی چهارطرفه — که توسط یک روانشناس آماتور در مهمانی مجردی آنا ایجاد می‌شود — به لوهان و کرتیس این فرصت را می‌دهد تا بار دیگر با جذابیت‌های خودجوش خود بدرخشند، زیرا این‌بار هر دو به ذهنیت‌های جوان‌تری پرتاب می‌شوند و به‌طرز ناشیانه‌ای با لباس‌های جسورانه و نوجوانانه درگیر می‌شوند و تلوتلو می‌خورند. اما داستان می‌توانست اجازه دهد تا برخی از این عناصر از دست بروند. فیلم‌نامه آن‌چنان دغدغه ارائه خدمات به طرفداران را دارد و در عین حال تلاش می‌کند برای مخاطبان جوان‌تر جذاب باشد که به هیچ‌کدام فضای کافی برای مانور نمی‌دهد، در عوض بین نقاط داستانی با یک رشته باریک روایی حرکت می‌کند.

    این به آن معنا نیست که فاقد جادو است. بازگشت جیک، دلبر موتورسوار بور، چاد مایکل موری، یکی از مفرح‌ترین صحنه‌های فیلم را شکل می‌دهد، زیرا تس، لیلی، نکات معاشقه را به آنا، هارپر، می‌آموزد و به نمایشی خیره‌کننده از حساسیات کمدی بزن‌بهادری لوهان منتهی می‌شود. سال‌ها هیچ تأثیری بر پیوند او با کرتیس نگذاشته‌اند، و تماشای اجرای دوباره آن‌ها در داستانی که به آن‌ها آزادی عمل می‌دهد، هیجان‌انگیز است. ترفندهایی مانند مونتاژ تعویض لباس، که ممکن است در فیلم‌های دیگر تکراری به نظر برسند، در اینجا لذت‌بخش هستند، به‌ویژه با علاقه لیلی به مد که باعث می‌شود تس عینک آفتابی صورتی و ژاکت‌های مزین به سنجاق قفلی بپوشد. بازیگران مکمل شایسته تقدیر هستند، به‌ویژه باترز و هامونز که در نقش طرف بزرگسال‌تر نوجوانان، داستان را سرپا نگه می‌دارند. اما بالاتر از همه، این فیلم به‌عنوان ویترینی برای ویژگی‌های درخشان این دو بازیگر اصلی، موفق عمل می‌کند.

    طرح‌بندی کمی متلاطم در برخی نقاط به داستان ضربه می‌زند، اما با بازی سرگرم‌کننده و بی‌وقفه لوهان و کرتیس جبران می‌شود.