نویسنده: imdbnews

  • عمده: بن ویتلی با یک تریلر علمی تخیلی آزمایشی بازگشته است – انحصاری

    عمده: بن ویتلی با یک تریلر علمی تخیلی آزمایشی بازگشته است – انحصاری

    بن ویتلی آرام نمی‌گیرد. این در مورد سبک نیز صادق است – او یک فیلمساز است که از وحشت بسیار زیاد (Kill List، In The Earth)، به کمدی گزنده (Sightseers، Happy New Year Colin Burstead)، به آثار شیک دوره‌ای (Rebecca) و تریلرها (Free Fire)، تا بلاک باسترهای جهانی بزرگ کوسه‌ای (Meg 2: The Trench) از فیلمی به فیلم دیگر می‌رود. این به این معنا نیز صادق است که ویتلی به ندرت برای مدت زیادی خارج از دید است. و از آنجایی که او در سال 2023 دنباله‌ای با بازی جیسون استاتهام برای مگالودون ارائه کرد، ویتلی به سختی در حال کار بر روی نه یک، بلکه دو فیلم جدید بوده است (به علاوه سریال تلویزیونی سال گذشته Generation Z). مدتی است که ما از فیلم نرمال با بازی باب ادنکیرک آگاه بوده‌ایم. اما او همچنین مشغول فیلمی با عنوان Bulk بوده است – یک فیلم علمی تخیلی تجربی که به هیچ وجه به نظر نمی‌رسد… خب، نرمال. تریلر را فقط در اینجا تماشا کنید.

    بله، به نظر می‌رسد که ویتلی در حالت ذهن‌آگاه A Field In England است، فیلمی که نمی‌توانست دورتر از یک انحراف از Meg 2 باشد. در قلب جنون Bulk، سم رایلی وجود دارد که در کنار الکساندرا ماریا لارا بازی می‌کند، و شما همچنین نگاهی اجمالی به نوح تیلور خواهید دید. اوه، و تعداد زیادی مدل وسایل نقلیه، برخی از جلوه‌های ویژه سطح پایین، اشاره‌هایی به “برخورددهنده مغز” و “منطقه تحریف”، و یک دسته قارچ. به نظر درست می‌رسد – بازگشت به طرف وحشی، بن.

    در اینجا خلاصه داستان آمده است: “هنگامی که یک دانشمند متعصب آزمایشات خود را با تئوری ریسمان خیلی دور می‌کند – غشای او منفجر می‌شود. منظور از “غشا” است، نه “مغز” – اما به این معنی است که کسی باید هرج و مرجی را که او ایجاد کرده است، رفع کند. قهرمان ما کوری هارلن – با اکراه – فرستاده می‌شود تا قلب غشا و خالق آن، آنتون چیمبرز را بیابد. اکنون به عنوان یک خانه شهری معمولی که توسط آکلیما مرموز و چند بعدی میزبانی می‌شود، ماجراجویی او آغاز می‌شود. خانه‌ای که باز کردن در از یک اتاق به اتاق دیگر می‌تواند شما را به جهان‌های دیگر ببرد، نه فقط به آشپزخانه.” آنچه را که می‌خواهید از آن استنباط کنید.

    در انتظار جزئیات بیشتر در مورد زمان نمایش Bulk در اواخر امسال باشید – اما در ابتدا، در 14 اوت در بخش نیمه شب جنون جشنواره بین‌المللی فیلم ادینبورگ نمایش داده می‌شود، و به دنبال آن پیش‌نمایش ویژه در 16 اوت در برادفورد پیکچرویل برگزار می‌شود. مغزهای خود (یا غشاهای خود؟) را برای یک سواری وحشی آماده کنید.

  • تریلر جی کلی: جورج کلونی و آدام سندلر در درام جدید نوآ بامباک، با موضوع میراث، دست و پنجه نرم می‌کنند.

    تریلر جی کلی: جورج کلونی و آدام سندلر در درام جدید نوآ بامباک، با موضوع میراث، دست و پنجه نرم می‌کنند.

    اگر چیزی باشد که ما در امپایر شیفته‌اش هستیم، آن سینماست. و اگر دو چیز وجود داشته باشد، آن فیلم‌هایی درباره فیلم‌ها هستند. Babylon، The Fabelmans، Hail, Caesar!، Stan & Ollie — هر چه باشد، ما پای کاریم. پس همانطور که تصور می‌کنید، ایده حضور جورج کلونی، لورا درن، و آدام سندلر (حالا در فاز جدی سندمن بعد از Happy Gilmore 2 در همین سال) در فیلمی از نوآ بامباک درباره یک ستاره سینمای پا به سن گذاشته و مدیر برنامه‌هایش که در اروپا سفر می‌کنند و با زندگی و میراث خود دست و پنجه نرم می‌کنند، ما را بی‌نهایت هیجان‌زده کرده است. و اگر نخستین تریلر Jay Kelly حرفی برای گفتن داشته باشد، درام نوشته‌شده توسط امیلی مورتیمر و محصول نتفلیکس بامباک قطعاً ارزش این همه هیجان را دارد. در زیر می‌توانید آن را تماشا کنید:

    خب، امیدواریم که تئاتر دالبی یک ردیف برای Jay Kelly برای جوایز اسکار سال آینده رزرو کرده باشد، چرا که به نظر می‌رسد فیلم دقیقاً به همان سمت حرکت می‌کند. به طور جدی، تمام عناصر لازم برای یک درام معتبر و آماده جایزه در اینجا مهیاست. یک ستاره که از موقعیت ستاره سینمایی واقعی خودش وام می‌گیرد و آن را روی پرده کالبدشکافی می‌کند؟ وجود دارد. یکی از تحسین‌شده‌ترین نویسندگان هالیوود که نگاهی از بیرون به صنعت خود و دسیسه‌هایش می‌اندازد؟ وجود دارد. گروهی از ستارگان در سرتاسر بازیگران (بیلی کروداپ! جیم برادبنت! ایو هیوسن! رایلی کیو! لنی هنری! آیلا فیشر!)، موقعیت‌یابی تونال دقیق به عنوان یک درام با لحظات خنده به جای یک کمدی درام، و تهدید/وعده دست کم مقادیری رقص بداهه؟ بله، بله، و باز هم بله!

    البته، اولین تیزر Jay Kelly شاید بیشتر شامل تکرار نام خود کلونی، «اسطوره سینما»، در مکان‌های مختلف اروپا باشد، در حالی که مدیر برنامه‌هایش (سندلر) و، احتمالاً، مسئول روابط عمومی یک نوع (درن) با مقادیر بسیار اندک خودآگاهی همراهی می‌کنند، اما چیزی در دیدن قدرت ستاره‌ای کلونی در اوج خود و حضور تمام اطرافیانش با تمام قوا وجود دارد که از همین حالا ما را مجذوب کرده است. اما دقیقاً جی کلی کیست؟ این سوال اساسی است. و پاسخ آن را زمانی خواهیم یافت که Jay Kelly در تاریخ 14 نوامبر در سینماهای برگزیده اکران شود، و سپس در 5 دسامبر به صورت جهانی از نتفلیکس پخش شود. نور، دوربین، بحران وجودی!

  • مت اسمیت در فیلم Star Wars: Starfighter، در برابر رایان گاسلینگ، نقش یک شخصیت خبیث را ایفا می‌کند.

    دستکش بی نهایت پرکاربرد مت اسمیت در حال به دست آوردن یک سنگ دیگر است – و این یکی از کهکشانی خیلی دور می آید. بله، کسی که با دوره اش به عنوان دکتر یازدهم در دکتر هو پاپیون را مد کرد، در خاندان اژدها نقش دیمون تارگرین را ایفا کرد، در موربیوس از SPUMC نقش خون آشام میلو را بازی کرد، و در نابودگر جنسیس یک T-5000 بود، اکنون اسمیت آماده است تا برای جنگ ستارگان: استارفایتر آینده شاون لوی با سرعت نور حرکت کند. طبق گزارش Deadline، اسمیت قرار است نقش یک شخصیت شرور را در مقابل رایان گاسلینگ در نقش اصلی قهرمانانه در اولین فیلم جنگ ستارگان فیلمساز ددپول و ولورین ایفا کند.

    همانطور که در جشن جنگ ستارگان امسال در توکیو آموختیم، استارفایتر – که به طور مشخص و مکرر توسط لوی به عنوان “یک ماجراجویی مستقل با شخصیت‌های کاملاً جدید” توصیف شده است – اولین فیلم جنگ ستارگان است که بعد از رویدادهای ظهور اسکای واکر رخ می‌دهد، و اکشن آن پنج سال بعد از آخرین ماجراجویی ری و دوستان اتفاق می‌افتد. طبق معمول، جزئیات مربوط به اینکه اسمیت دقیقاً چه کسی را بازی خواهد کرد در این مرحله بسیار کم است – خوب، فراتر از منابعی که نشان می‌دهند نقش او یک “نقش اصلی” خواهد بود. با این حال، خبر انتخاب اسمیت قابل توجه است، به خصوص که کمتر از دو ماه از اعلام اینکه ستاره سه‌گانه X، میا گاث، شخصیت شرور اصلی استارفایتر خواهد بود، شخصیتی که شایعه شده رهبر گروهی از اراذل و اوباش فضایی است که به دنبال به دست آوردن پسر برادرزاده جوان قهرمان گاسلینگ هستند. جالب خواهد بود که ببینیم آیا شخصیت اسمیت بخشی از گروه گاث است یا تهدیدی است که از سمت دیگری به قهرمان ما حمله می‌کند.

    جنگ ستارگان: استارفایتر، که توسط جاناتان تروپر، نویسنده پروژه آدام لوی نوشته شده است، قرار است در اواخر سال جاری در بریتانیا فیلمبرداری شود، و این فیلم در حال حاضر برای اکران در 28 می 2027 برنامه ریزی شده است، تقریبا دقیقا یک سال پس از اکران مندلورین و گروگو جان فاورو در 22 می 2026 در سینماها. با یک جنگ ستارگان جدید آماده، بازیگر دیگری در حال انتخاب و آماده فیلمبرداری قبل از پایان سال 2025، و موارد بیشتری در راه (به ویژه سپیده دم جدای جیمز منگولد، فیلم بدون عنوان تایکا وایتیتی، سه‌گانه جدید سایمون کینبرگ، و نظم جدید جدای شرمین عبید-چینوئی)، به نظر می‌رسد یک بیداری نیرو در لوکاس فیلم در حال وقوع است. آیا آن را حس کرده اید؟

  • Stormgate Analysis

    Stormgate Analysis

    لحظه ای وجود دارد، درست قبل از آغاز یک مسابقه 1v1 RTS، که حسش با هیچ چیز دیگری که در بازی ها تجربه کرده ام قابل مقایسه نیست، و Stormgate این حس را به خوبی القا می کند. من می بینم که شمارش معکوس تایمر شروع می شود، ضربان قلبم را حس می کنم و نفسی عمیق می کشم. سپس، نگاهم به یک مرکز فرماندهی رنگارنگ و دسته ای از کارگران می افتد، و این فقط من هستم و یک غریبه تصادفی که برای پیروزی یا شکست می جنگیم. پیچ و خم هایی که Stormgate در طول دوره دسترسی اولیه طی کرده تا به جایگاه فعلی اش برسد، همگی به سمت درست نبوده اند، اما این بازی، فرمول پایه سازی را در سطح طراحی، به شیوه هایی ظریف و آشکار به جلو می برد.

    Stormgate از زمان عرضه در مرحله دسترسی اولیه خود، مسیر طولانی ای را پیموده است، و با اینکه برچسب دسترسی اولیه را از خود دور کرده، اما هنوز نسخه 1.0 نامیده نمی شود. هنوز هم وعده بازسازی های عمده جناح ها و به روز رسانی های گرافیکی داده شده است، همچنین چندین حالت اصلی که در حال حاضر با برچسب “در حال توسعه” مشخص شده اند (هر معنایی که این عبارت هنوز داشته باشد). من از تمام تغییراتی که در حالت رقابتی 1v1 ایجاد شده، آنقدرها هم هیجان زده نیستم، اما کماکان از آن لذت می برم. قصد دارم بیشتر روی تفاوت ها در این نسخه تمرکز کنم، نه اینکه دوباره اصول اولیه بازی را توضیح دهم، بنابراین اگر می خواهید بیشتر در مورد نحوه عملکرد بازی در گذشته بدانید، بررسی من از نسخه دسترسی اولیه در سال گذشته را مطالعه کنید.

    جای تعجب ندارد که Stormgate، با توجه به اینکه توسط تعدادی از توسعه دهندگان سابق Blizzard RTS ساخته شده است، حس و ریتم کلی یک بازی کلاسیک Blizzard RTS را دارد. در بهترین حالت، این بازی مانند غذای خانگی برای کسی است که با Brood War و WarCraft 3 بزرگ شده است. من به سربازان انسانی Vanguard کم تجربه خود دستور می دهم در حالی که به پایگاه خود برمی گردم تا دقیقاً در لحظه مناسب روی یک ارتقاء کلیک کنم، و حس می کنم مانند منتقد غذای فیلم Ratatouille به دوران کودکی خود بازگشته ام. چیزی در مورد هماهنگی ذهنی و تقریباً ضربه های ریتمیک کلیدهای میانبر در این نوع بازی وجود دارد که هنوز هم به خوبی کار می کند – حتی پس از این همه سال – و توسعه دهنده، Frost Giant، این موضوع را درک می کند.

    همچنین، این استودیو به وضوح به این فکر کرده است که چه جنبه هایی از این تجربه را می توان بهبود بخشید. و به همین دلیل است که فکر می کنم مکالماتی که با افرادی داشته ام که از روی بی خیالی این بازی را “StarCraft 1.5” می نامند، تصویر بزرگ را نمی بینند. در سطح طراحی پایه، این بازی حتی نسبت به درخشش و جذابیت StarCraft 2 نیز یک پیشرفت حساب شده به شمار می رود. ویژگی‌های کیفیت زندگی، مانند گروه‌های کنترل خودکار و دستورات سریع برای دسترسی به صف‌های تولید و منوهای ارتقاء، بدون نیاز به پیدا کردن ساختمان مناسب، تجربه لحظه به لحظه را به شکلی روان می کنند که مدتی طول کشید تا به آن عادت کنم، اما حالا دلم می خواهد این ویژگی ها در هر RTS وجود داشته باشند.

    همه چیز در مورد صنعت

    از آنجایی که من در StarCraft و WarCraft به ترتیب، طرفدار اصلی Terran و Human بوده ام، جای تعجب ندارد که جناحی که بیشتر از همه در Stormgate با من ارتباط برقرار کرد، Human Vanguard بود. می دانم، من واقعاً در مهمانی ها فرد سرگرم کننده ای هستم. این جناح، بسیار شبیه به یک جناح استاندارد RTS بازی می شود و به همین دلیل، نقطه شروع بسیار خوبی محسوب می شود. اما مانند تقریباً هر چیز دیگری در Stormgate، نکات کوچک زیادی در این جناح وجود دارد که سطح مهارت مورد نیاز برای حرفه ای شدن در آن را به شدت بالا می برد.

    به عنوان مثال، واحدهای Vanguard از جنگیدن تجربه کسب می کنند، که آمار آنها را به میزان قابل توجهی افزایش می دهد. این یعنی، برای اینکه بتوانید این جناح را در سطح بالایی بازی کنید، باید تلفات را در هر درگیری تا حد امکان به حداقل برسانید. و به خصوص، نباید واحدهای کاملاً ارتقا یافته خود را از دست بدهید. این موضوع می تواند، به طرز غیرمنتظره ای، آنها را به یکی از جناح های سنگین میکرو تبدیل کند، اگر بخواهید به طور واقعی بر مزایای آنها مسلط شوید. و فرصتی را برای حریفانتان ایجاد می کند تا واحدهای باتجربه را هدف قرار دهند. این نوع فلسفه، یعنی “یادگیری آسان، تسلط دشوار” در تمام Stormgate وجود دارد، و من از دیدن آن بسیار خوشحالم.

    نکات کوچک زیادی وجود دارد که سطح مهارت مورد نیاز را به شدت بالا می برد.

    من از تغییراتی که تاکنون در Celestials ایجاد شده است، بسیار خرسندم، حتی با اینکه آنها تنها جناحی هستند که هنوز بازسازی بصری دریافت نکرده اند، و به همین دلیل، ظاهری حجیم و بی روح دارند. در ابتدا، این جناح بسیار گیج کننده بود، و انتظارات من از یک جناح RTS را به روش های غیرقابل فهمی زیر پا می گذاشت که نمی توانستم واقعاً درکش کنم. اکنون، برداشتن و بازی کردن با این جناح بسیار آسان تر است، بدون اینکه بیش از حد از ویژگی های منحصر به فردش کاسته شود. Morph Cores نقش بسیار واضح تر و منطقی تری دارند، من می فهمم که چه زمانی باید یک Arcship جدید را مستقر کنم، و تولید برق کمی کمتر گیج کننده شده است.

    متاسفانه، نمی توانم همین حرف را در مورد هر جناح دیگری بزنم. Infernals اخیراً یک بازسازی قابل توجه دریافت کرده است که نوار Animus را حذف کرد – نواری که پر می شد و به شما اجازه می داد تا هنگام مرگ واحدهای شما یا حریفانتان، جادو کنید. در واقع، تمام توانایی‌های فرماندهی بالای نوار حذف شده‌اند یا به ساختمان‌ها منتقل شده‌اند، که به نظر من یک قدم رو به عقب است. به خصوص در مورد Infernals، شما مکانیکی را حذف کرده اید که از نظر موضوعی عالی و تا حدودی برای جناح اصلی بود، و آن را از بین برده اید. Frost Giant به من گفت که آنها می خواهند آن را در آینده به شکل بهبود یافته تری برگردانند، اما در حال حاضر باید بدون آن بازی کنیم. از بین تمام تغییراتی که بین اولین باری که Stormgate را بازی کردم و جایگاه فعلی آن ایجاد شده است، این تغییری است که بیشتر از همه من را ناامید کرده است، حتی اگر موقتی باشد.

    و در حالی که جامعه در مورد آنها نظرات مختلفی داشت، من در واقع اردوگاه های Creep را دوست داشتم، زیرا راهی برای قرار دادن آیتم های بیشتر در نقشه برای مبارزه و موقعیت هایی برای نگهداری ارائه می دادند که پایگاه های توسعه نبودند. جایگزین این اردوگاه ها، یعنی Stormgates های اسمی، دارای NPC های متخاصم نیستند و هیچ مزیتی برای چسبیدن به آنها ارائه نمی دهند، بنابراین بیشتر شبیه به زنگی هستند که هر دو بازیکن را به نبرد فرا می خواند تا بین جوایز مرتب و تصادفی یکی را انتخاب کنند. این موضوع می تواند هیجان انگیز باشد، اما متاسفانه نمی توانم بگویم که این Stormgates را در تکرار فعلی شان دوست دارم. آنها همچنین می توانند، تا حدودی برخلاف انتظار، نوعی از سناریوهای تجاری پایه را تشویق کنند که من خیلی دوست ندارم، سناریوهایی که بیشتر شبیه “نیزه بازی با تیغ های ریش تراشی روی یک چوب بلند” هستند تا نبردهای میدانی بزرگ و سرگرم کننده.

    بالا بردن سطح

    جایی که Stormgate بیشترین درخشش را داشته است، در کمپین 12 ماموریتی آن است که در دوره دسترسی اولیه، ناامید کننده ترین بخش بازی بود. در واقع، چیز زیادی از آن ماجرا باقی نمانده است، به طوری که تمام شخصیت ها و واحدهای Vanguard مدل های واقع گرایانه تر و باورپذیرتری دریافت کرده اند و تمام جنبه های داستان، به جز اصول اولیه آن، به طور کامل بازسازی شده اند. در بیشتر موارد، این یک پیشرفت بزرگ است. اما از برخی جهات، واضح است که این کمپین با عجله تولید شده است.

    برای اینکه تصوری از هزینه چیزی که من آن را تجربه کامل Stormgate می نامم به شما بدهم، می توانید هر چهار قسمت را با قیمت 25 دلار خریداری کنید، در حالی که حالت های 1v1 و حالت آزمایشی رایگان هستند. کل این کمپین حدود 10 ساعت طول کشید تا من، به عنوان یک بازیکن باتجربه RTS، آن را به پایان برسانم، و در طول این مدت، به دنبال تمام اهداف جایزه بودم و با خدمه ام در مورد نکات جالب بین هر ماموریت گپ می زدم.

    بیشترین درخشش Stormgate در کمپین 12 ماموریتی آن است.

    عرشه تازه معرفی شده Raptor 1 کارهای زیادی انجام می دهد تا کل تجربه را منسجم کند، به خصوص با اضافه شدن ارتقاء واحد قابل باز شدن و یک قفسه آیتم که به شما امکان می دهد قهرمان و ارتش های خود را در چندین ماموریت سفارشی کنید. ماموریت های کمپین خود هوشمندانه و چالش برانگیز هستند. و داستان بازسازی شده برخی از کلیشه های خسته کننده Blizzard را که من از پیش نویس اولیه دسترسی اولیه کمتر از آنها هیجان زده بودم، کنار می گذارد.

    مهمترین چیزی که ارزش این کمپین را پایین می آورد این است که هنوز به وضوح حداقل یک لایه پرداخت نهایی کم دارد. این کمبود بیشتر در برخی صحنه های سینمایی عجولانه یا ناتمام مشهود است، به ویژه در پایان برخی از ماموریت ها، جایی که یک جمله کوتاه و سرسری به چیز مهمی اشاره می کند که ظاهراً خارج از صفحه رخ داده است، به جای اینکه آن را به ما نشان دهد. آدم بد با مک گافین فرار کرد! لعنتی، تو او را از دست دادی!
    همچنین، برخی از خطوط صوتی جدید برای برخی از شخصیت ها، از جمله قهرمان داستان، آمارا، صادقانه به نظر می رسند که بازیگر برای اولین بار آنها را می خواند و فقط یک برداشت انجام داده است، یا به آنها گفته نشده است که شخصیت آنها در یک صحنه چه احساسی دارد. لحن صدا کاملاً نامناسب است، که عجیب به نظر می رسد.

    مربی مقدس

    من همیشه در بیشتر RTS های قبلی، ابتدا از ماموریت های کمپین، اطلاعات مربوط به هر جناح را یاد می گرفتم، و هنوز اطلاعات زیادی در مورد Celestials وجود ندارد، که باعث می شود نتوانم در مورد آنها هیجان زده شوم. اصلاً آنها اینجا چه کار می کنند؟ آرمان هایشان چیست؟ جامعه آنها درباره چیست؟ می دانم که فصل های کمپین Infernal و Celestial برنامه ریزی شده است. اما در مقایسه با حتی StarCraft 1، که ما چندین ساعت را با هر جناح می گذراندیم، فکر می کنم این کمبود، واقعاً به ورود بازیکنان جدید آسیب می زند.

    ماموریت های مختلف می توانند واحدهای مختلف یا مکانیک های جناح را برجسته کنند و شما را به این فکر سوق دهند که چگونه از آنها استفاده کنید. می تواند بسیار ترسناک باشد که به سادگی وارد حالت 1v1 شوید و در آن غرق شوید یا شنا کنید. Stormgate در حال حاضر هیچ کمک عملی برای بازیکنان جدید از نظر نحوه فکر کردن در مورد Infernal shroud یا کارهای مرتبی که می توانید با Celestial Arcships انجام دهید، ارائه نمی دهد. یک پیوند “یادگیری بازی” در منوی اصلی وجود دارد، اما فقط شما را به یک صفحه وب با چند ویدیوی کوتاه YouTube می فرستد که چندین مورد از آنها در این مرحله منسوخ شده اند. نمی دانم… آیا این کافی است؟

    بازیکنان تازه کار می توانند ویژگی ای به نام BuddyBot را در مسابقات غیر رتبه بندی شده فعال کنند که به شما در برخی از کارهای شلوغ مانند مدیریت پایگاه کمک می کند، اما من صادقانه این را بدترین نوع کمک می دانم. این ویژگی در واقع به شما نحوه بازی کردن را آموزش نمی دهد. فقط کارها را برای شما انجام می دهد. من یک “رفیق” را ترجیح می دهم که متوجه شود چه زمانی اشتباه می کنم، مانند ذخیره منابع زیاد، و نکاتی را در مورد آنچه می توانم بهبود بخشم، نشان دهد. StormClippy، اگر بخواهید.

    در حالی که هنوز در مرحله آزمایشی است، خوشحالم که Stormgate سرانجام یک ویرایشگر و بازی های سفارشی در دسترس دارد. هنوز برخی از ویژگی های کلیدی مانند محرک ها وجود ندارد، اما این مانع از آن نشده است که اعضای اختصاصی انجمن از قبل نقشه ها و حالت های بازی واقعاً وحشی و چشمگیری ایجاد کنند که من هرگز فکر نمی کردم با ابزارهای فعلی امکان پذیر باشد. با توجه به امکانات موجود، من به عنوان کسی که با ساختن سناریوهای سفارشی برای Brood War و Warcraft 3 تجربه کسب کرده است، این ابزارها را بسیار آسان و کاملاً انعطاف پذیر یافتم.

    حالت Co-op 3vAI در واقع از مرکز توجه به بخش آزمایشی “Sigma Labs” به همراه ویرایشگر نقشه پس کشیده شده است، اما همچنان مکانی سرگرم کننده برای گشت و گذار است، زیرا توسعه دهندگان سعی می کنند آن را بهبود بخشند. من RTS هایی را با واحدهای قهرمان و توانایی های جالب دوست دارم، و همه اینها در اینجا وجود دارد. به علاوه، پیشرفت حساب و برخی از لوازم آرایشی قابل باز شدن که از زمان عرضه نسخه دسترسی اولیه اضافه شده است، انگیزه بیشتری نسبت به صرفاً حقوق لاف زنی به من می دهد تا به بازی ادامه دهم.

  • ساخت یک فیلم Spider-Punk با صداپیشگی دنیل کالویا در Sony Pictures Animation

    ساخت یک فیلم Spider-Punk با صداپیشگی دنیل کالویا در Sony Pictures Animation

    مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی، ساخته ژواکیم دوس سانتوس، کمپ پاورز و جاستین کی تامپسون، فراوانی به ما بخشید: یک روایت وسیع از شدن و تعلق؛ نه یک، بلکه پنج جهان تازه با پویانمایی‌های خیره‌کننده و تمایزهای بصری؛ و آنقدر مرد عنکبوتی نوین که می‌شود یک انجمن عنکبوتی تمام‌عیار را پر کرد. ولی از بین تمام چیزهای جدیدی که دنباله به درون دنیای عنکبوتی به ما ارزانی داشت، هابی براون آنارشیست الکتریکی با صدای دنیل کالویا – معروف به اسپایدر-پانک – شاید بزرگ‌ترین باشد. و گویا اهالی Sony Pictures Animation با این دیدگاه هم‌عقیده‌اند، چون Deadline گزارش داده است که استودیو در حال توسعه ابتدایی یک فیلم پویانمایی مستقل اسپایدر-پانک است.

    فیلمنامه این اثر را کالویا به اتفاق آجون سینگ قلم خواهد زد، که تنها تجربه فیلمنامه‌نویسی او تا به امروز، فیلم مشترک رابرت پتینسون A24 با نام Primetime است. اطلاعات موثق اندکی در مورد اینکه اولین نقش‌آفرینی اسپایدر-پانک چه قصه‌ای را بازگو خواهد کرد، در دست است. در حقیقت، اگرچه ما تماماً بر این باوریم که کالویا برای صداپیشگی کاراکتر لندنی خودپسند و ضداستقرار Earth-138B بازخواهد گشت، در حال حاضر هیچ تأییدیه‌ای نداریم که ستاره یهودا و مسیح سیاه برای این یکی به استودیو بازگردد. با این حال، آنچه می‌دانیم، به لطف خود او، این است که وقتی هابی در خیابان‌های کمدن تاب می‌خورد، گیتار بادی و موهای سیخ‌سیخی‌اش را به همراه دارد، نمایشی برپا می‌کند، فاشیست‌ها را به خشم می‌آورد، اقدامات سیاسی غیرمجاز یا قطعات هنری-اجرایی را روی صحنه می‌برد، یا با یارانش در میخانه خوش می‌گذراند – همه اینها نشان می‌دهد که قلمرو قابل توجهی برای دنبال کردن ماجراجویی‌های پویا و عنکبوتی این آنارشیست فراتر از هر چیزی وجود دارد که فراتر از دنیای عنکبوتی ممکن است در زمان اکران در سینماها در 25 ژوئن 2027 در نظر داشته باشد.

    خوشبختانه، در فقدان اطلاعات بیشتر در مورد اینکه اسپایدر-پانک سرانجام وقتی در کانون توجه قرار می‌گیرد، چه عملی انجام خواهد داد، هیچ کاستی در اکشن تارزنی برای چشم‌انتظاری در جاهای دیگر وجود ندارد. در کنار قسمت پایانی سه‌گانه دنیای عنکبوتی که در تابستان سال بعد از سال آینده از راه می‌رسد، نخستین حضور نیکلاس کیج در نقش لایو اکشن اسپایدرمن نوآر را در سریال آینده اسپایدر-نوآر پرایم ویدئو داریم، و همین آخر هفته پیش اولین نگاه خود را به بازگشت طولانی‌مدت تام هالند در نقش خزنده‌ی دیواری MCU در مرد عنکبوتی: روزی نو، که مقرر است در 31 ژوئیه 2026 در سینماها اکران شود، انداختیم. طرفداران اسپایدی، متحد شوید!

  • نبرد دنیاها (۲۰۲۵)

    نبرد دنیاها (۲۰۲۵)

    در حالی که ویل رادفورد (با بازی آیس کیوب)، متخصص کارکشته مراقبت‌های دولتی که همسرش را از دست داده، برای تربیت فرزندان بی‌انگیزه‌اش دست‌وپنجه نرم می‌کند، هجوم بیگانگان را در تعداد زیادی از نمایشگرها مشاهده می‌کند.

    این یک فکر عالی و تضمین‌شده برای هالیوود است: اگر سرنوشت ایالات متحده به مهارت آیس کیوب در کپی و پیست کردن سریع وابسته بود، چه؟ در تفسیر جدید آمازون از «جنگ دنیاها» اثر اچ.جی. ولز، مقدار زیادی تایپ کردن وجود دارد. حمله بیگانگان از نقطه نظر تحلیلگر رایانه‌ای تهدیدات داخلی کیوب به تصویر کشیده می‌شود. این نمایش از طریق دوربین‌های مداربسته، تلفن‌ها، فیس‌بوک و گزارش‌های سی‌ان‌ان نمایان می‌شود، و نتیجه آن یک حماسه به سبک رولاند امریش است که با باتری ۱۳ درصدی فیلم‌برداری شده است: یک تلاش بد، احمقانه و بدون تفکر که حتی یک یا دو ایده خوب خود را نیز از بین می‌برد.

    اگر فیلم «جنگ دنیاها» استیون اسپیلبرگ در سال ۲۰۰۵ عمیقاً به نگرانی‌های پس از ۱۱ سپتامبر پرداخت، این به‌روزرسانی جدید به تمام ترس‌های معاصر اشاره دارد – تهاجم به حریم خصوصی، خطرات استخراج داده، دورویی دولت‌ها، جایی که آمازون بسته‌های شما را تحویل می‌دهد – اما هیچ تصوری از چگونگی معتبر یا مرتبط جلوه دادن آن‌ها ندارد.

    کیوب نقش ویل رادفورد را ایفا می‌کند، یک متخصص وزارت امنیت داخلی که در یک دفتر خالی کار می‌کند اما به تمام دوربین‌های نظارتی در سراسر ایالات متحده دسترسی دارد. او در آغاز از این جایگاه ویژه برای نظارت بر دختر دانشمندش، فیت (ایمان بنسون) – او یک دوربین در یخچال او دارد، احتمالاً برای بررسی موجودی یاکولت او – و پسر بی‌حال و متخصص کامپیوترش، دیوید (هنری هانتر هال) استفاده می‌کند.

    واکنش کیوب به همه این‌ها، حالت عبوس همیشگی او است و این حالتی است که به ندرت تغییر می‌کند، حتی وقتی که گلوله‌های آتشین در آسمان زبانه می‌کشند، به ساختمان‌ها ضربه می‌زنند و در یک لحظه دیدنی نادر، سه‌پایه‌ها از دهانه‌های آتش‌فشانی خارج می‌شوند. با این حال، با وجود این که به نظر می‌رسد دنیا در حال فروپاشی است و در میان جلسات توجیهی با رئیس‌جمهور، رادفورد بیشتر این کشتار را نادیده می‌گیرد و تمام منابع خود را برای بررسی امنیت فرزندانش صرف می‌کند. بیشتر از هر یک از موضوعات سنگین‌تری که فیلم‌نامه به آن‌ها اشاره می‌کند، «جنگ دنیاها»، نسخه ۲۰۲۵، در اصل در مورد این است: یک حمله تمام‌عیار بیگانگان که باعث ویرانی جهانی می‌شود، باید اتفاق بیفتد تا به ویل یادآوری کند که باید فرزندان بالغ خود را رها کند.

    در اقتباس رادیویی خود از داستان در سال ۱۹۳۸، اورسون ولز از رسانه آن لحظه برای ایجاد وحشت گسترده استفاده کرد، و ایده‌ای در مورد گفتن داستان (اغلب بازگو شده) از طریق رسانه‌های معاصر وجود دارد. همچنین برخی تغییرات جالب در اینجا وجود دارد: علف قرمز و ویروس مرگبار یک پیچش مدرن و جذاب دریافت می‌کنند. اما این ضعیف است: فیلم‌برداری بد (ریچ لی، کارگردان تبلیغاتی امینم، ایده‌ای در مورد چگونگی به تصویر کشیدن قانع‌کننده افراد در حال صحبت کردن در صفحه ندارد)، جلوه‌های ویژه ارزان‌قیمت، طرح داستان احمقانه، دیالوگ‌های وحشتناک (نقل قول برجسته: “باسن‌های بین کهکشانی خود را به خانه برگردانید!”)، بازی‌های بد، و یک نقطه اوج که در آن یک سرویس آمازون روز را نجات می‌دهد. آشغال درجه یک.

    تلاشی مسخره برای مدرن کردن داستان علمی تخیلی کلاسیک با واتس‌اپ و بازی‌های سیاسی. این اقتباس سست، عجولانه و بی‌روح، فیلم‌سازی بی‌هدف مکعبی است.

  • برندن فریزر در کمدی-درام خانوادگی «خانواده اجاره‌ای» نقش یک بازیگر متظاهر را ایفا می‌کند – تریلر را ببینید

    برندن فریزر در کمدی-درام خانوادگی «خانواده اجاره‌ای» نقش یک بازیگر متظاهر را ایفا می‌کند – تریلر را ببینید

    رنسانس برندن همچنان با قدرت ادامه دارد! برندن فریزر، پس از بازگشت پر سر و صدایش به دنیای سینما و دریافت جایزه اسکار برای فیلم نهنگ ساخته‌ی دارن آرونوفسکی در سال ۲۰۲۲، در فیلم قاتلان ماه گل مارتین اسکورسیزی خوش درخشید، بازی موفقش در نقش کلیف استیل در دوم پاترول را به پایان رساند و برای بازی در نقش دوایت دی. آیزنهاور در تریلر جنگ جهانی دوم با نام فشار و حضور در کنار آل پاچینو در فیلم ترور به کارگردانی بری لوینسون قرارداد امضا کرد. و به نظر می‌رسد که فیلم بعدی فریزر، درام کمدی خانواده اجاره‌ای به کارگردانی هیکاری، یک موفقیت دیگر برای بازیگر فیلم مومیایی باشد. تریلر آن را در زیر ببینید:

    اگر تا به حال ترفندی وجود داشته باشد، این یکی است. ما فریزر را در درام‌های خانوادگی و در کمدی‌ها دیده‌ایم، اما در اینجا فریزر را در یک کمدی می‌بینیم که نقش یک بازیگر در درام‌های خانوادگی را ایفا می‌کند — اما، خب، در واقع در درام‌های خانواده‌های دیگر. بله، به نظر می‌رسد هیکاری، کارگردان گوشت گاو، در حال انجام یک نمایش ترومن معکوس است، زیرا بازیگر بدشانس با بازی فریزر در دنیای عجیب و غریب خانواده‌های جایگزین گرفتار می‌شود. در اینجا خلاصه داستان آمده است: «خانواده اجاره‌ای که در توکیوی امروزی اتفاق می‌افتد، داستان یک بازیگر آمریکایی (فریزر) را دنبال می‌کند که برای یافتن هدف تقلا می‌کند تا اینکه یک شغل غیرعادی پیدا می‌کند: کار برای یک آژانس ‘خانواده اجاره‌ای’ ژاپنی و ایفای نقش‌های جایگزین برای غریبه‌ها. با غوطه‌ور شدن در دنیای مشتریانش، او شروع به ایجاد پیوندهای واقعی می‌کند که مرزهای بین اجرا و واقعیت را محو می‌کند. او با مواجهه با پیچیدگی‌های اخلاقی کارش، هدف، تعلق و زیبایی خاموش ارتباط انسانی را دوباره کشف می‌کند.»

    فیلم هیکاری با بازی ماری یاماموتو از پاچینکو، تاکاهیرو هیرا از شوگون و آکیرا ایموتو از شین گودزیلا، از نظر استعداد بازیگری برای به دوش کشیدن مفهوم عجیب و غریب خود کمبودی ندارد، و برای برندن فریزر این یک فرصت عالی برای عبور از آن خط باریک بین کمدی و درام، لطیفه‌ها و رنج است، که ستاره احیا شده دهه ۹۰ همیشه به طور فراموش نشدنی روی آن قدم گذاشته است. ما را برای خانواده اجاره‌ای قفل شده و آماده در نظر بگیرید، حتی اگر مجبور باشیم تا ژانویه ۲۰۲۶ صبر کنیم تا بتوانیم آن را ببینیم. شاید در حالی که منتظریم بتوانیم برندن فریزر را استخدام کنیم تا نقش ‘بهترین دوست امپایر’ را در دفتر مرکزی امپایر بازی کند؟ برندن، اگر این را می‌خوانی، با ما تماس بگیر…

  • بیگانه: سیاره زمین

    بیگانه: سیاره زمین

    دو سال پیش از پاسخ دادن نوسترومو به آن درخواست کمک اضطراری شوم، یک فضاپیمای دیگر از ویلند-یوتانی — حامل آزمایشگاهی مملو از نمونه‌های فرازمینی — روی زمین سقوط می‌کند.

    بیگانه: زمین با آگاهی قبلی شما بازی می‌کند. وقتی که روی دیوارهای سفید و استریل یک فضاپیمای ویلند-یوتانی باز می‌شود، مجموعه‌ای از لوله‌های کرایو با ظاهری گلبرگ‌دار را می‌بینیم که با نمایشگرهای سوسوزننده احاطه شده‌اند که متن را با صدای یکنواخت و در عین حال تهدیدآمیز نشان می‌دهند. یک خدمه با ظاهری فرسوده، همراه با یک افسر علمی با رفتاری هراس‌آور و مکانیک‌هایی با رفتاری بدخلق، در کنار یک میز برای صرف صبحانه جمع شده‌اند و سیگار می‌کشند. این صحنه تقریباً یک کپی دقیق از بیگانه ریدلی اسکات است، گویی مستقیماً از سال 1979 برداشته شده است. در حالی که USCSS ماژینو (ممکن است دوستداران تاریخ به طور پنهانی لبخند بزنند) نوسترومو نیست، مأموریت آن هم به همان اندازه با بدشانسی همراه است.

    این سقوط (سلسله رویدادهایی که منجر به آن می‌شوند برای قسمتی در آینده ذخیره شده‌اند، قسمتی که می‌توان آن را به آسانی به عنوان بهترین فیلم بیگانه پس از سال 1986 توصیف کرد) ما را به زمینی هدایت می‌کند که تا پیش از این فقط در افسانه‌های سینمایی بیگانه به آن اشاره شده است — زمینی که توسط دولت‌ها اداره نمی‌شود، بلکه در عوض، توسط پنج مگا-شرکت کنترل می‌شود. این فضاپیمای ماژینو است که در این آرمان‌شهر کاپیتالیستی سقوط می‌کند، در حالی که یک هیولای بیومکانیکی آشنا در محموله پنهان شده است.

    از یک چشم انگلی گرفته تا موریانه‌های خون‌آشام، هر یک از موجودات فرازمینی بدطینت در بیگانه: زمین، به شکل متمرکزی کابوس‌وار هستند

    این سوال که آیا ساختار فیلم بیگانه می‌تواند در قالب یک سریال هشت قسمتی کار کند یا خیر، سریعاً به آن پاسخ داده می‌شود — لزومی به این کار نیست. بعد از پنج فیلم اصلی، دو فیلم متقاطع ضعیف و 46 سال حضور در فرهنگ عامه، زنومورف دیگر آن معمای سابق نیست — موضوعی که نوا هاولی، تهیه‌کننده سریال، به خوبی از آن آگاه است. به همین دلیل زنومورف تنها یکی از پنج نمونه‌ای است که ماژینو از اعماق فضا بیرون می‌کشد. از یک چشم انگلی گرفته تا موریانه‌های خون‌آشام، هر یک از این موجودات فرازمینی بدخلق به شکل متمرکزی کابوس‌وار هستند، با چرخه‌های زندگی پیچیده‌ای که زمینه مناسبی را برای وحشت جسمی زننده فراهم می‌کنند — یک گربه زامبی تا مدت‌ها در حافظه باقی خواهد ماند و شما دیگر به گوسفندها یا بطری‌های آب به چشم سابق نگاه نخواهید کرد. این بدان معنا نیست که زنومورف دیگر کاربردی ندارد — او زودتر از موعد مستقر می‌شود، سپس عقب‌نشینی می‌کند، هاولی استفاده‌ای محدود اما تاثیرگذار از جانور گیگر در طول قسمت‌های باقی‌مانده می‌کند. نکته اصلی این است که او بیگانه را نه به عنوان یک دشمن یا نقطه کانونی روایت، بلکه به عنوان پس‌زمینه‌ای (البته مرگبار) برای یک داستان انسانی قانع‌کننده‌تر قرار می‌دهد.

    شهری که فضاپیما در آن سقوط می‌کند، توسط شرکت Prodigy اداره می‌شود، شرکتی که تقریباً به همان اندازه از وجدان، ندامت یا هرگونه تصور اخلاقی در مورد موجودی که به آن طمع دارد، بی‌بهره است. مدیرعامل آن، بوی کاوالیر (با بازی ساموئل بلنکین) — پابرهنه، و همیشه با لباس خواب — در جستجوی جاودانگی است، و ذهن نوجوانان بیمار لاعلاج را به بدن‌های مصنوعی منتقل می‌کند (به ما گفته شده که بدن بزرگسالان خیلی غیرقابل انعطاف است). این سریال از طریق این پسران (و دختران) گمشده، به بررسی ذات آگاهی، مرگ و میر، انسانیت و آنچه که پس از محو شدن آن باقی می‌ماند، می‌پردازد. این “هیبریدها” یک تضاد قانع‌کننده را به نمایش می‌گذارند: بدن‌های آن‌ها بالغ است، رفتارهایشان کودکانه است، قدرت و سرعت فوق‌العاده به هرگونه قهر کودکانه زیربنایی حالتی تهدیدآمیز می‌بخشد.

    Alien Earth

    اولین نفر از آن‌ها وندی سیدنی چندلر است (اشاره به پیتر پن به هیچ وجه ظریف نیست)، ترکیبی از بی‌گناهی بی‌آلایش، شگفتی با چشمان درشت و عزم تزلزل‌ناپذیر — قهرمانی که به همان اندازه که به ریپلی مدیون است، به نیوت نیز مدیون است. ارتباطات وندی با برادر انسانش (الکس لاوتر) و خود زنومورف (او شروع به یادگیری زبان آن در یک قمار می‌کند که به اندازه آنچه که به نظر می‌رسد، نابخردانه نیست)، در کنار وضعیت مشکوک او به عنوان دارایی شرکتی، او را بین دنیاهای مختلف معلق نگه می‌دارد. در همین حین، کیرش مصنوعی Prodigy (با بازی تیموتی اولیفانت با موهای سفید یخی) دستور کار پنهانی دارد، و تنها بازمانده ماژینو، سایبورگ مورو (با بازی بابو سیسای)، به شکلی پنهانی به عنوان یک دشمن به همان اندازه تهدیدآمیز مانند موجود فرازمینی همنام، ظاهر می‌شود.

    هاولی، پس از موفقیت در به‌تصویرکشیدن فیلم‌های Coens با Fargo، در اینجا از اسکات (محو شدن‌های آهسته، ترس سنجیده شده) به کامرون (نیروی دریایی سرزنده، تفنگ‌های پالس دست‌کاری شده) تغییر حالت می‌دهد، هر دو اثری کلاسیک را که این فرنچایز را ایجاد کردند، بازسازی می‌کند، در حالی که به طور همزمان نشان منحصربه‌فرد خود را بر این نمایش می‌زند (سوزن‌های آکورد قدرتمند شامل هر چیزی از متالیکا تا Jane’s Addiction است). حتی خلاصه‌های هر قسمت نیز به طرز ماهرانه‌ای نوشته شده‌اند: نگاهی اجمالی ناهماهنگ و مبتنی بر فضا به لحظات کلیدی، به جای توضیحات بیش از حد پر زحمت.

    نتیجه کلی چیزی کمتر از یک پیروزی نیست. یک حماسه بیگانه که هم آشنا و هم کاملاً تازه است. یک افسانه ترسناک ترنس‌هیومن که بدون هیچ بیگانه‌ای به تنهایی هم می‌تواند بدرخشد. یک تجربه سینمایی حاد که با ظرافت برای نمایش در قسمت‌های یک ساعته ساخته شده است. اگر ضرب‌آهنگ درام تا حدودی با زره پوشیده شده از پیش‌درآمدها کند شده باشد (ما هیچ توهمی نداریم که یک همه‌گیری جهانی در حال وقوع است)، و اشاره‌ها به فرهنگ معاصر گهگاه باعث ایجاد ناهنجاری شود (یک لطیفه تکراری از عصر یخبندان 4 غیرمنتظره است)، هیچ‌کدام از آن‌ها تاثیری در کل بزرگ‌تر ندارند. رویدادها در اینجا به جای اینکه از قانون بیگانه بکاهند، موفق می‌شوند رویدادهای انگیزشی هر دو فیلم بیگانه و بیگانه‌ها را در پرتو جدیدی قرار دهند. چه ستایش والاتری از این می‌تواند وجود داشته باشد؟

    همانند Andor برای Star Wars، سریال هاولی یک پیش‌درآمد نادر است که به غنی‌سازی منبع اصلی خود کمک می‌کند و جانی دوباره به یک فرنچایز رو به زوال می‌بخشد. این رستاخیز بیگانه‌ای است که مدتها منتظرش بوده‌ایم.

  • ‎تیموتی شالامی و جیمز منگولد در نظر دارند تا در فیلم دزدی موتور سیکلت High Side دوباره با هم همکاری کنند.

    ‎تیموتی شالامی و جیمز منگولد در نظر دارند تا در فیلم دزدی موتور سیکلت High Side دوباره با هم همکاری کنند.

    ای مردم، گرد هم آیید هر کجا که هستید و تصدیق کنید که واقعاً می‌خواهید دوباره با تیم جیمز منگولد و تیموتی شالامی، کارگردان و ستاره فیلم A Complete Unknown همراه شوید. ما می‌دانیم که قطعاً اینطور است—و طبق ستون «The Dish» در Deadline، به نظر می‌رسد ممکن است این اتفاق بیفتد. بله، آن وب‌سایت گزارش می‌دهد که منگولد و شالامی پس از یک دوره شلوغ فصل جوایز با درام زندگی‌نامه‌ای باب دیلن که نامزد هشت جایزه اسکار شد، به دنبال این هستند که با High Side، یک فیلم سرقت موتورکراس بر اساس یک داستان کوتاه منتشر نشده از خایمه اولیویرا، دوباره با هم متحد شوند.

    «اما امپایر، منظور شما از فیلم سرقت موتورکراس چیست؟» ما می‌شنویم که فریاد می‌زنید. آیا این فیلمی درباره سرقت موتورکراس است؟ فیلمی درباره سرقت با موتورکراس؟ خوب، چه خوب شد که پرسیدید. همانطور که خلاصه‌ای که به Deadline ارائه شده است توضیح می‌دهد، این دومی است. به نظر می‌رسد خط داستان مرکزی حول محور یک مسابقه‌دهنده سابق MotoGP به نام بیلی می‌چرخد که مهارت فوق‌العاده‌اش بر روی دو چرخ، وقتی برادر دورافتاده‌اش که از دست FBI فراری است، او را برای کمک به یک سری سرقت‌های جسورانه از بانک استخدام می‌کند، به کار جدید و خطرناک‌تری گرفته می‌شود. و انگار که این به اندازه کافی آدرنالین‌زا نیست، یک گروه ناجور وجود دارد که بیلی و برادرش برای شیطنت‌های دزدی خود جمع می‌کنند، یک مامور FBI با سابقه شخصی با برادر بیلی در تعقیب آنها است، و – در مرکز همه اینها – یک سرقت جاه‌طلبانه از بانک قرار است در طول یک رژه بزرگ موتورسیکلت‌سواری انجام شود. عجب!

    در حال حاضر، اینکه High Side دقیقاً چه زمانی به طور احتمالی روی پرده‌های سینما ظاهر می‌شود، یک کمیت نامشخص است: شالامی مشغول فیلمبرداری Dune Part 3 در مجارستان است و فیلم پینگ پنگ مشترک A24 به نام Marty Supreme را اواخر امسال اکران می‌کند، در حالی که منگولد هنوز در فهرست پیش‌درآمد جنگ ستارگان به نام Dawn Of The Jedi قرار دارد. ما همچنین نمی‌دانیم که آیا شالامی نقش مسابقه‌دهنده MotoGP نجات‌یافته از تصادف، برادر کلاهبردارش، مامور FBI یا شخص دیگری را بازی خواهد کرد. اما حتی بدون داشتن تاریخ اکران در چشم‌انداز، ایده اینکه منگولد و شالامی ظاهراً نسخه موتورکراس خود از Logan Lucky را می‌سازند، کافی است تا موتورهای ما را روشن و آماده برای حرکت نگه دارد.

  • تریلر Ella McCay: اما مکی و جیمی لی کورتیس در کمدی جیمز ال. بروکس، روابط خانوادگی مسموم را هدف قرار می‌دهند.

    تریلر Ella McCay: اما مکی و جیمی لی کورتیس در کمدی جیمز ال. بروکس، روابط خانوادگی مسموم را هدف قرار می‌دهند.

    هم اما مکی و هم جیمی لی کرتیس، بازیگرانی هستند که درک خوبی از چالش‌های هدایت خانواده‌های آشفته در آثارشان دارند. مکی در نقش میو وایلی در Sex Education با مادری معتاد به الکل و دارای مشکلات روحی دست و پنجه نرم می‌کند؛ و جی‌ال‌سی خودش نقش مادری الکلی و آسیب‌دیده را در سریال ‘کمدی’ دیزنی پلاس The Bear ایفا می‌کند. با توجه به اولین تریلر فیلم جدید جیمز ال. بروکس، Ella McCay — یک کمدی درباره وکیلی (مکی) که سعی در ایجاد تعادل بین زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش دارد — به نظر می‌رسد که اولین فیلم این کارگردان پس از How Do You Know? که حدود 15 سال پیش ساخته شد، این دو نفر را در حال کلنجار رفتن با یک خانواده پر از مشکل دیگر نشان می‌دهد — البته با فرصت‌هایی برای خنده‌هایی از ته دل در این مسیر. تریلر را در زیر ببینید:

    مارج سیمپسون در نقش راوی داستان؟ وودی هارلسون در نقش پدر غایب مک‌کی، بازی می‌کند؟ جی‌ال‌سی و مکی در نقش عمه و خواهرزاده که مستقیماً با هم درگیر می‌شوند؟ حتماً، ما هستیم — به نظر می‌رسد این فیلم بیشتر شبیه As Good As It Gets از جیمز ال. بروکس باشد تا How Do You Know?. جیمز ال. بروکس، فیلمساز افسانه‌ای و یکی از سازندگان سیمپسون‌ها، در این فیلم به بررسی عمیق‌تری از زندگی می‌پردازد، و داستان حول محور الا مک‌کی و تلاش‌های او برای موفقیت در مقام فرماندار جدید ایالتش در حالی که سعی دارد خانواده آشفته‌اش را در خانه مدیریت کند، می‌چرخد. بروکس چه بازیگران فوق‌العاده‌ای را برای به تصویر کشیدن این آشفتگی گرد هم آورده است! علاوه بر سه بازیگر اصلی مکی، جی‌ال‌سی و هارلسون، ما آیو ادبیری همبازی کرتیس در The Bear، جک لودن ستاره Slow Horses، کمیل نانجیانی، ربکا هال و آلبرت بروکس نامزد اسکار را نیز داریم.

    آیا مکی در نقش مک‌کی می‌تواند راهی برای رهایی از خشم سرکوب‌شده‌اش پیدا کند؟ آیا او به همراه وودی هارلسون و جیمی لی کرتیس در یک حلقه گرد هم می‌آیند و ‘Kumbaya’ را زمزمه می‌کنند؟ و آیا آیو ادبیری در پروژه‌ای بازی خواهد کرد که در آن هر جمله‌ای که می‌گوید بلافاصله به یک عبارت نمادین تبدیل نشود؟ ما به شما اطلاع خواهیم داد که Ella McCay در 12 دسامبر به سینماها می‌آید، که هنوز مدتی با آن فاصله داریم، اما همچنین نگرانیم که این زمان هنوز به اندازه‌ای نباشد که ما شباهت بین نام بازیگر و شخصیت اصلی داستان را نادیده بگیریم. Ella Mackey is Emma McCay. Emma McCay is Ella Mackey. Emma Mackey is Ella McCay…