وقتی که تاد (شین جنسن)، صاحب سگ، ناخوش میشود، به یک خانه خانوادگی در دل جنگل نقل مکان مینماید و دوست باوفایش، ایندی (ایندی)، را هم با خود میبرد — با وجود اینکه این خانه متروکه ظاهراً مورد نفرین قرار گرفته است. خیلی زود، یک نیروی شیطانی تاد را تهدید میکند. آیا سگ میتواند از صاحبش در برابر این روح تاریک محافظت کند؟
چشمهای سگها ابزارهای قدرتمندی هستند. ممکن است تمایلی نداشته باشید که پنیرتان را به سگ بدهید. اما پس از دیدن آن چشمهای درشت، گرد و براق که آرام التماس میکنند، احتمال زیادی دارد که سگتان به زودی مشغول خوردن یک خوراکی پنیری خوشمزه شود.
به وضوح، بن لئونبرگ، کارگردان، قدرت چشمهای سگها را درک میکند. او از آنها برای ایجاد جلوههای بصری و احساسی قوی در اولین فیلم بلندش استفاده میکند، که یک زاویه دید تازه به ژانر وحشت میبخشد: همه چیز از نگاه یک سگ شکاری تجربه میشود، نقشی که توسط سگ تالر نوا اسکوشیای خود، ایندی، ایفا میشود. در یک صحنه به یاد ماندنی، لئونبرگ حتی یک جامپاسکر فوقالعاده ترسناک را از طریق یک تصویر منعکس شده در نمای نزدیک از یکی از چشمهای ایندی ارائه میدهد. حالا این اتفاق در اسکوبی-دو نیفتاد.

اگر شما از آن دسته افرادی هستید که نمیتوانند ناراحتی حیوانات دوستداشتنی را تحمل کنند (به عبارت دیگر، اگر شما جزو اکثریت مردم هستید)، ممکن است تماشای Good Boy برایتان کمی سخت باشد. این بدان معنا نیست که فیلم خیلی خشن، بیرحمانه یا به شکل وحشتناکی استثمارگرانه است. فقط این است که قرار دادن قهرمان داستان به عنوان موجودی که نمیتواند صحبت کند (به جز ناله یا پارسهای گهگاهی) و عمدتاً با همان چشمها احساساتش را بیان میکند، در حالی که اتفاقات ماوراءالطبیعه رخ میدهد، تأثیر داستان را به طرز چشمگیری افزایش میدهد.
اجرای نقش اصلی توسط ایندی باید به عنوان یکی از بهترین بازیهای حیوانی در سالهای اخیر در نظر گرفته شود.
همچنین، اگر بخواهیم منصفانه صحبت کنیم، این به لئونبرگ اجازه میدهد تا از برخی تکنیکهای ترسناکی که برای طرفداران آری آستر و مایک فلاناگان آشنا خواهد بود، استفاده کند: سایهها در گوشهها جمع میشوند، چهرههای وحشتناک در تابلوهای بیجان پنهان میشوند، لحظات طولانی سکوت که به یک حرکت ناگهانی و تکاندهنده ختم میشوند. گسترش دیدگاه سگ برای به اشتراک گذاشتن تجربه ناخودآگاه او نیز روایت را در برخی نقاط مبهم میکند و باعث میشود برخی از صحنهها گیجکننده به نظر برسند. آیا ایندی فقط خواب میدید، یا واقعاً اتفاق افتاد؟
اگرچه، باید گفت که این نکته اصلی است: این سوال جالب مطرح میشود که آیا آنچه ما میبینیم واقعاً تجلی یک نفرین شیطانی است، یا صرفاً واکنش یک سگ، با حواس قویترش، به بیماری خطرناک صاحبش است.
و چه سگی! بازی ایندی در نقش اصلی، که در طی یک دوره سه ساله فیلمبرداری شده، باید به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای بازیگری حیوانی در سالهای اخیر شناخته شود. مسلماً، او کریپتوی ساخته شده توسط CGI را تحت الشعاع قرار میدهد. این دوست وفادار لئونبرگ، بابت تلاشش در این فیلم، قطعاً شایسته دریافت همه پنیرها است.
یک فیلم ترسناک مستقل و بسیار مؤثر که با ایده بکر و سگمحورش، بر آشنایی ترسهایش غلبه میکند.