الکس وینتر در خصوص بلوغ، فیلم نوآر، منتظر گودو بودن و امکان تولید بیل و تد 4 صحبت می‌کند.

الکس وینتر یک فرد فوق‌العاده با استعداد است. او در طول حرفه‌ای تقریباً پنجاه ساله، خود را به عنوان یک بازیگر، کارگردان، تهیه‌کننده، نویسنده، فیلمساز مستند و یک نوازنده ماهر در هر دو گیتار باس و – به طور قطع – گیتار هوایی، که غالباً چند نقش را به صورت همزمان انجام می‌دهد، نشان داده […]

الکس وینتر در خصوص بلوغ، فیلم نوآر، منتظر گودو بودن و امکان تولید بیل و تد 4 صحبت می‌کند.


الکس وینتر یک فرد فوق‌العاده با استعداد است. او در طول حرفه‌ای تقریباً پنجاه ساله، خود را به عنوان یک بازیگر، کارگردان، تهیه‌کننده، نویسنده، فیلمساز مستند و یک نوازنده ماهر در هر دو گیتار باس و – به طور قطع – گیتار هوایی، که غالباً چند نقش را به صورت همزمان انجام می‌دهد، نشان داده است. در این میان، او سه ماجراجویی بسیار عالی را با کیانو ریوز در فیلم‌های محبوب بیل و تد تجربه کرده، طعم زندگی ابدی را در پسران گمشده چشیده و با مجموعه‌ای از مستندهای تحسین‌شده، که موضوعاتی از وب تاریک تا اسناد پاناما و از فرانک زاپا تا اثر یوتیوب را در بر می‌گیرند، به عنوان یک نیروی معتبر در فیلمسازی غیرداستانی جایگاه خود را مستحکم کرده است.

حال، پس از اینکه الکس وینتر بیشتر یک دهه گذشته را دور از عرصه فیلمسازی حرفه‌ای گذرانده، با فیلم بزرگسالی به جایگاه کارگردانی روایی بازگشته است، فیلمی که ادای احترامی کمدی اما تلخ به فیلم نوآر است. در این فیلم جاش گاد و کایا اسکودلاریو در نقش خواهر و برادری ناتوان به نام‌های نوح و مگ ایفای نقش می‌کنند، کسانی که با یافتن یک اسکلت واقعی در زیرزمین خانه‌شان، زندگی‌شان دگرگون می‌شود. مگ و نوح که در هر قدم توسط گریس (بیلی لورد)، پرستاری فرصت‌طلب و بادی (آنتونی کاریگان)، پسرعموی عجیب و غریب، تعقیب می‌شوند، با تصمیمات فاجعه‌بار متعدد دست و پنجه نرم می‌کنند، چرا که درک می‌کنند عمق چاه جنایت و قتل چقدر زیاد است.

در آستانه ورود فیلم بزرگسالی به پلتفرم‌های دیجیتال در بریتانیا و ایرلند در این هفته، امپایر از طریق زوم با وینتر گفتگو کرد تا در مورد بازگشت وی به کارگردانی فیلم بلند، علاقه وی به فیلم نوآر، حضورش بر صحنه با دوست قدیمی و صمیمی‌اش کیانو ریوز در نمایش برادوی در انتظار گودو به کارگردانی جیمی لوید و – البته – در مورد اینکه آیا ما دوباره ویلیام اس. پرستون اسک. و تئودور لوگان را بر روی پرده سینما خواهیم دید یا خیر، صحبت کند…

شما تقریباً یک دهه اخیر را به ساخت فیلم‌های مستند اختصاص داده‌اید. چه چیزی باعث شد که شما هوس بازگشت به فیلمسازی بلند را داشته باشید؟ و به نظر شما بزرگسالی چگونه این خواسته را برآورده می‌کند؟

واقعیت این است که من از ساخت مستند لذت می‌برم و بعد از فیلم نپستر (دانلود شده محصول ۲۰۱۳) به این کار علاقه‌مند شدم، اما از زمان ساخت فیلم تب در اواخر دهه ۹۰، که به جشنواره کن راه یافت و یک نوآر سورئالیستی بود که برایم بسیار موفقیت‌آمیز بود، فیلم بلند روایی اصلی خودم را نساخته بودم. و صادقانه بگویم، نوآرها به نوعی علاقه شخصی من هستند. من معتقدم که آنها تجربه انسانی را به شکلی بسیار رسا و کاملاً سینمایی به تصویر می‌کشند. بنابراین، در ابتدا، می‌دانستم که واقعاً می‌خواهم یکی دیگر بسازم. همچنین می‌دانستم که می‌خواهم یک فیلم کوچک بسازم، چیزی که بتوانم کنترل خلاقانه کامل بر آن داشته باشم، و هدفم این بود که یک اثر برجسته از نظر بازیگری بسازم.

بنابراین، با این مقدمات، من و راسل هلندر، همکار تهیه‌کننده‌ام، به دنبال ساخت یک فیلم نوآر رفتیم. ما سال‌ها به بررسی فیلمنامه‌ها پرداختیم، اما وقتی فیلمنامه بزرگسالی اثر مایکل [ام. بی. گالوین] را یافتم، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. او و من همکاری نزدیکی در ویرایش فیلمنامه داشتیم و آن را به سمت مضامینی که قصد داشتم به آنها بپردازم هدایت کردیم، و نتیجه بسیار عالی بود. فیلم خنده‌دار، به طور حقیقی غم‌انگیز بود، شخصیت‌های اصلی واقعاً در شرایط سختی قرار می‌گرفتند، نقش‌های فوق‌العاده‌ای برای بازیگران وجود داشت و می‌دانستم که همدلی تماشاگر را به چالش می‌کشد، که این برایم جذاب بود. بنابراین، بله، این یک نقطه ورود مجدد عالی برای من به این فضا بود: کار سخت، اما ساخت آن بسیار لذت‌بخش بود و من از همکاری با این بازیگران واقعاً خوشحال بودم.

گروه بازیگران واقعاً عالی است. کایا اسکودلاریو، جاش گاد، بیلی لورد، آنتونی کاریگان – به نظر می‌رسد که اینها همه بازیگرانی هستند که معمولاً در پروژه‌هایی از این دست دیده نمی‌شوند و همه آنها از یک ویژگی غیرقابل انکار برخوردارند…

من مطمئن نیستم که دقیقاً چیست، اما به شما خواهم گفت که فکر می‌کنم چیست. این فیلم نیازمند هنرپیشگانی با توانایی خاصی بود که بتوانند لحن داستان را کنترل کنند، زیرا در زیر این داستان یک خانواده خنده‌دار، یک داستان بسیار جدی نهفته است که در عین حال طنز خود را از دست نمی‌دهد – و پیدا کردن بازیگرانی که بتوانند از پس این کار برآیند، آسان نیست. به نظر من جاش گاد که اولین کسی بود که به تیم پیوست، یکی از بزرگترین کمدین‌های فیزیکی حال حاضر است، و در عین حال یک هنرپیشه دراماتیک بسیار با استعداد نیز هست. و کایا، که من از زمان بازی او در Skins و Wuthering Heights آندره آرنولد او را دنبال می‌کردم، انگار بهترین راز حفظ شده در این صنعت است، حتی اگر او از قبل یک ستاره بزرگ باشد. او این توانایی متغیر را دارد که همزمان بسیار خنده‌دار و تند و تیز باشد، اما همچنین عمیقاً غمگین و همدل باشد – و این چیزی است که فیلم واقعاً به آن نیاز داشت.

Adulthood

همین مورد در مورد بیلی و آنتونی نیز صادق است. آنتونی – که من با او بیل و تد: رویارویی با موسیقی را کار کرده بودم – به نظر من، در نهایت به عنوان یکی از بزرگترین بازیگران نسل ما شناخته خواهد شد. او تقریباً به طور ذاتی با استعداد است و می‌تواند هر کاری را که به او محول می‌کنید انجام دهد. و منظورم این است که بیلی لورد انگار فقط برای ایفای نقش یک زن فریبنده در یک فیلم نوآر به دنیا آمده است، درست است؟ انگار می‌توانید او را در حال ایفای نقش زنی ببینید که یک تفنگ در دست دارد و شما عاشقش می‌شوید، و سپس در میانه یک نزاع با شخص دیگری برمی‌گردید و متوجه می‌شوید که او اسلحه را به سمت شما نشانه گرفته است. این دقیقاً خود بیلی است! [با خنده] خوشبختانه، نه در زندگی واقعی – اما با آن چشم‌ها و با تمام رفتارش، او فقط برای بازی کردن آن نقش به دنیا آمده است. بنابراین شما این دو بازیگر اصلی را دارید که می‌توانند تعادل بین کمدی و درام را به خوبی حفظ کنند، و سپس توسط این شخصیت‌های تقریباً کهن الگویی نوآر حمایت می‌شوند که در نهایت دلسوزترین شخصیت‌های فیلم هستند. من به بازیگرانی نیاز داشتم که بتوانند این موضوع را بپذیرند… و آنها پذیرفتند.

علت نام‌گذاری آن به بزرگسالی این است که این فیلم درباره چالش‌های عظیم تلاش برای بقا در دوران بزرگسالی در این فرهنگ و در این زمان است – درباره اینکه چگونه هر کسی، صرف‌نظر از اینکه چقدر عادی به نظر می‌رسد، همیشه فقط یک قدم با فاجعه فاصله دارد.

آنها همچنین با داستانی کنار می‌آیند که در آن مگ (اسکودلاریو) و نوح (گاد) به معنای واقعی کلمه در هر گام، هر تصمیم اشتباه ممکن را می‌گیرند. با این حال، دیدن فیلمی که در ذات خود دارای چنین تجربه انسانی اساسی است: شکست، در این عصر هوش مصنوعی، تا حدودی امیدبخش است. به نظر می‌رسد که در اینجا اتفاقات زیادی فراتر از سطح ژانر در حال وقوع است…

منظورم این است که این فیلم درباره دورانی است که ما در آن زندگی می‌کنیم. می‌دانید، دلیل نام‌گذاری آن به بزرگسالی این است که این فیلم درباره چالش‌های عظیم تلاش برای بقا در دوران بزرگسالی در این فرهنگ و در این زمان است – درباره اینکه چگونه هر کسی، صرف‌نظر از اینکه چقدر عادی به نظر می‌رسد، همیشه فقط یک قدم با فاجعه فاصله دارد. نوآر، مانند کمدی، در بررسی بدترین سناریوها بسیار خوب عمل می‌کند. ما تحت فشار، تصمیمات بدی می‌گیریم، بله، اما همچنین مجبور می‌شویم با برخی از جنبه‌های شدیدتر و شاید پنهان شخصیت خود در زیر آن رویارویی کنیم، که این همان چیزی است که من در مورد نوآر دوست دارم و همیشه مجذوب بررسی آن هستم.

در حال حاضر، فیلم بزرگسالی یک فیلم دارای پیام نیست، اما قطعاً درباره چیزهایی است. منظورم این است که فقط به مستندهایی که من می‌سازم نگاه کنید. [با خنده] من به مضامین بسیار خاصی درباره افراد عادی که در تلاش برای زندگی در دوران بسیار دشوار و پر چالش هستند، علاقه‌مند هستم. فکر می‌کنم همچنین در دوران بزرگسالی به نقطه‌ای می‌رسید که در آن متوجه می‌شوید، “بسیار خوب، من دیگر یک بزرگسال جوان نیستم. من دیگر واقعاً یک کودک نیستم. من اکنون یک بزرگسال هستم. والدینم پیرتر می‌شوند. من آنها را به خوبی می‌شناسم، اما چیزهایی در مورد آنها وجود دارد که نمی‌دانم.” من به فرزندان خودم نگاه می‌کنم و چیزهایی در مورد من وجود دارد که آنها نمی‌دانند، و این کل ماجرا فقط به چرخیدن ادامه می‌دهد. و این لزوماً چیز بدی نیست. این می‌تواند در واقع یکی از جنبه‌های دوست‌داشتنی زندگی باشد، درست است؟ پذیرفتن آن، رها کردن آن و به جلو حرکت کردن.

مطمئناً. اکنون، شما قبلاً به علاقه خود به نوآر اشاره کردید – و این فیلم به نظر می‌رسد یک نامه عاشقانه به این ژانر و همچنین به فیلم‌های ابتدایی هیچکاک است – اما آیا فیلم‌ها و فیلمسازان خاصی وجود داشتند که هنگام ساخت بزرگسالی در ذهن داشته باشید؟

فیلم سایه یک تردید احتمالاً نزدیکترین مقایسه برای من است – من در واقع آن را قبل از شروع فیلمبرداری به بازیگرانم نشان دادم.

چه چیزی در مورد آن فیلم به طور خاص وجود داشت که شما را به خود جذب کرد یا از آن الهام گرفتید؟

هیچکاکِ اولیه و هیچکاکِ بریتانیایی هیچکاک محبوب من است – و من عاشق هیچکاک هستم. فکر می‌کنم او فوق‌العاده است! اما آن دوران با فیلم‌هایی مانند مستأجر، خرابکاری، بانویی که ناپدید می‌شود، ۳۹ قدم. همه راه تا غریبه‌ها در قطار – که آمریکایی است، اما ریشه‌های بسیار بریتانیایی دارد – باورنکردنی است. و سایه یک تردید صرفاً یک شاهکار است، فیلمی که در آمریکا ساخته شده اما از نظر لحن، به طور غیرقابل انکاری بریتانیایی است. در آن فیلم هوسبازی وجود دارد. همچنین تراژدی وحشتناک، خشونت و درام خانگی حومه‌نشینی در آن فیلم وجود دارد. اما طنز نیز در آن وجود دارد. و در پایان، این همان چیزی بود که من در اینجا می‌ساختم. یک داستان جنایی حومه‌نشینی، همراه با کمدی، که می‌تواند یک رویا باشد، می‌تواند واقعی باشد، اما آن لحن خاص را دارد. بسیاری از مردم می‌گویند: “هی، این شبیه یک فیلم برادران کوئن است!” و من عاشق برادران کوئن هستم، واقعاً هستم، اما این فیلم به سایه یک تردید بسیار نزدیکتر است تا هر چیزی از آنها.

اشتیاق من به مستندها از علاقه من به ظرافت و دوگانگی تجربه انسانی سرچشمه می‌گیرد.

قبلاً به زمانی که به عنوان مستندساز به تقویت مهارت‌های خود گذراندید، اشاره کردیم، اما آیا می‌گویید که زمانی که به ساخت مستند گذراندید، تأثیر قابل توجهی بر نحوه رویکرد شما به فیلمسازی روایی داشته است؟

با نگاهی به گذشته، فکر می‌کنم اشتیاق من به مستندها از علاقه من به ظرافت و دوگانگی تجربه انسانی ناشی می‌شود، چیزی که مستندها در بررسی آن بسیار موفق هستند و من گاهی اوقات احساس کرده‌ام که فیلم‌های روایی کمتر آمادگی رسیدگی به آن را دارند. استدلال می‌کنم که نوآر برای انجام این کار طراحی شده است، اما در بسیاری از فیلم‌ها به نظر می‌رسد که شما باید بدانید قهرمانان و شرورها چه کسانی هستند و باید یک حس واضح از درست و غلط داشته باشید. با این حال، مستندها به من این امکان را داده‌اند که به تجربه واقعی انسانی بسیار نزدیک‌تر شوم، جایی که مردم آنقدر سیاه و سفید نیستند و جایی که مجبور می‌شوید مفهوم خود از قهرمانان و شرورها و خود انسانیت را زیر سوال ببرید. این چیزی است که من در مورد داستان‌سرایی دوست دارم و این قطعاً بر من تأثیر گذاشت تا برگردم و بخواهم آن نوع داستان‌هایی را تعریف کنم که در آن شخصیت‌ها دارای ظرافت و پیچیدگی هستند.

برای انتقال بی‌نقص از صحبت در مورد یک داستان پوچ اما به‌طور غیرمنتظره‌ای عمیق به داستانی دیگر، شما در حال حاضر در میانه اجرای نمایش در انتظار گودو با کیانو ریوز در برادوی هستید. بازگشت به ریشه‌های تئاتری خود در کنار چنین دوست عزیزی چگونه بوده است؟

آه، خیلی زیباست، مرد. من بسیار بسیار سپاسگزارم که توانسته‌ایم این کار را انجام دهیم. می‌دانید، کیانو و من مدتی بود که به دنبال انجام کاری با هم بودیم که بیل و تد نباشد. ما کارهای دیگری را با هم انجام داده بودیم، اما به جز بیل و تد، به عنوان بازیگر در هیچ چیز دیگری به سختی کار نکرده بودیم، علیرغم اینکه واقعاً می‌خواستیم. و سپس تقریباً چهار سال پیش، او پیشنهاد اجرای در انتظار گودو را داد. می‌دانستم که این یک درخواست بزرگ است و او می‌دانست که این یک درخواست بزرگ است، اما در نهایت وقت داشتیم. ما جیمی لوید را پیدا کردیم، که به نظر من بزرگترین کارگردان تئاتر در جهان امروز است و او ناامیدمان نکرد. من هنوز آنقدر در وسط همه اینها هستم که احتمالاً تا مدت‌ها پس از پایان آن، دیدگاهی جامع نسبت به آن نخواهم داشت – من هنوز تا حدودی در سنگر هستم، می‌دانید؟ – اما این یک تجربه شگفت‌انگیز بوده است.

فکر می‌کنید اگر فرصتی پیش بیاید، روزی دوباره آن را در وست اند اجرا کنید؟

من با تمام وجود این کار را خواهم کرد. با تمام وجود. اگر جیمی بخواهد این کار را انجام دهد و کیانو، من آنجا هستم.

و قبل از اینکه بگذاریم بروید، نمی‌توانیم از سوال بیل و تد چشم‌پوشی کنیم. پنج سال از رویارویی با موسیقی می‌گذرد. شما و کیانو در حال حاضر با هم کار می‌کنید. آیا تا به حال صحبت از بیل و تد ۴ شده است؟ آیا احتمال دارد این اتفاق بیفتد؟

ببینید، حقیقت این است که کیانو و من همیشه برای انجام این کار مشتاق هستیم. حالا اینکه آیا این موضوع به واقعیت تبدیل می‌شود یا نه، از کنترل ما خارج است – اما ما همیشه مشتاق همکاری هستیم. و گوش کنید، ما عاشق آن شخصیت‌ها هستیم و عاشق بازی کردن آنها هستیم، بنابراین البته که مشتاق انجام این کار هستیم. با این حال، در حال حاضر ما سرمان بسیار شلوغ است!

بزرگسالی اکنون از طریق پلتفرم‌های دیجیتال در بریتانیا و ایرلند قابل دسترسی است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *