ای طرفداران مرد عنکبوتی، خودتان را محکم نگه دارید – زیرا امروز سرآغاز یک دوره نوین است. یا اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم، شروع یک لباس کاملاً نوین؛ چرا که این روز (که اتفاقاً کاملاً نوین است) نویدبخش رونمایی از لباس جدید تام هالند در فیلم کاملاً نوین مرد عنکبوتی، با عنوان مرد عنکبوتی: روز کاملاً جدید است. عجب روزی! فیلم چهارم مرد عنکبوتی در دنیای سینمایی مارول، با بازگشت هالند پس از یک دوره استراحت کوتاه بعد از اکران راهی به خانه نیست در سال ۲۰۲۱، فیلمبرداری خود را آغاز کرده است. پیتر پارکرِ او، تحت هدایت دستین دنیل کرتون، کارگردان شانگ چی، در یک ماجراجویی تازه با ظاهری نو ظاهر خواهد شد. این تیزر را از دست ندهید.
درست است، این تیزر خیلی کوتاه است. اما یک نگاه سریع و جذاب است و این خبر که هالند را در نقش مرد عنکبوتی در تابستان سال آینده پس از پنج سال دوری از پرده سینما خواهیم دید، هیجانانگیز است. آقای استارک، حال ما واقعاً خیلی خوب است! و اگر از دوستداران لباس مرد عنکبوتی هستید، احتمالاً حواس عنکبوتیتان به این دلیل تحریک شده است که این لباس جدید اسپندکسی، برای نخستین بار پس از دوران اندرو گارفیلد (پیتر ۳)، دارای تارهای لاستیکی سیاه است. لباسهای توبی مگوایر (پیتر ۲) نیز دارای تارهای برجسته بودند. برعکس، این پیتر (پیتر ۱) در طی سالها لباسهای اکثراً شیک و مدرن بر تن داشته است، زیرا از طرف تونی استارک تامین میشدند. حتی لباسهای غیر نانو و غیر مرد عنکبوتی آهنی او نیز براق و پر از ابزار بودند. اما از آنجایی که وقایع روز کاملاً جدید در جهانی اتفاق میافتد که در آن همه هویت مرد عنکبوتی را فراموش کردهاند (حتی صمیمیترین دوستانش)، و تونی استارک فوت کرده است (وای)، انتظار داشته باشید که حال و هوای متفاوتی در پیش باشد.
هنوز جزئیات زیادی در مورد روز کاملاً جدید در دسترس نیست، اما میدانیم که کرتون با فیلمنامهای از کریس مککنا و اریک سامرز کارگردانی میکند و زندایا و جیکوب باتالون در کنار هالند نقشآفرینی میکنند و سدی سینک نیز به جمع بازیگران اضافه شده است. به علاوه، حضور پانیشر جان برنتال نیز در این فیلم قطعی شده است. منتظر اخبار بیشتر باشید، زیرا تولید فیلم آغاز شده است و تقریباً دقیقاً یک سال دیگر، در تاریخ ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۶، شاهد اکران این فیلم خواهیم بود. به امید دیدار!
در یک جزیره دورافتاده، یک دختر سرسخت (هلنا زنگل) سفری را برای بازگرداندن یک موجود میموننما به خانه آغاز میکند و از خواستههای پدرش (ویلم دفو) چشمپوشی میکند.
برخلاف حدس و گمانهای آنلاین، هوش مصنوعی مسئول جذابیتهای بصری، پشمالوی آبی و دلنشین میمونمانند افسانه اوچی نیست. خیر، اینها ساختههای دوران کهنتری هستند – یعنی اوج جلوههای ویژه عملی دهه 1980، دورانی که مردم هنوز هیولاها را بهجای یکها و صفرها، با تلاش بازو میساختند. آیزایا ساکسون، کارگردان، که بعد از ساختن هیولاهای عجیب و غریب موزیک ویدیوی “Wanderlust” بیورک به سینما آمده است، از انیماترونیک و عروسکگردانی سنتی برای جانبخشیدن به جانوران وحشی رومانیاییاش استفاده میکند که در جنگلهای اطراف یک دهکده جزیرهای آرام در دریای سیاه پرسه میزنند. اوچیها بهشکلی دلپذیر منحصربهفرد هستند – و از نظر زیباییشناختی خالص، همین امر در مورد تمام عناصر دیگر این فیلم خانوادگی غریب و فیلمبرداری پرانرژی A24 نیز صدق میکند. هی، بعضی وقتها آنها (بهصورت دستی) آنها را مثل قدیم میسازند!
کاش ساکسون داستان مصور خود را با وسواس بیشتری خلق میکرد. به نظر میرسد این فیلم به شیوهای نهچندان مبتکرانه سرهمبندی شده است، گویی وسایل اضافی از Amblin، Ghibli و Cartoon Saloon به حراج گذاشته شدهاند. و اگر یک چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم لایو اکشن در سال جاری کافی نبود، این هم یک برداشت دیگر از پیوند بعید بین گونهها: مثل هیکاپ آیندهنگر، یوری جوان (هلنا زنگلِ اخبار جهان) متوجه میشود که موجودات خطرناکی که او را ترساندهاند، آنقدرها هم خطرناک نیستند. البته، اژدها بزرگ، پولکی و آتشنفسکش هستند. چه توجیهی برای اشتباه گرفتن اوچیهای نوازشکردنی با قاتلان وجود دارد؟ طبیعتاً، قهرمان منصف ما بهسرعت عاشق بچه گمشده و زخمی میشود که پیدا میکند: یک عروسک پولیشی زنده با صدای زیر Mogwai و چشمانی که بیبی یودا را در مقایسه با آن زشت جلوه میدهند.
چنین عجایب دستسازی سزاوار داستانپردازی بهتری بودند.
شاید یک معجزهگر در حد و اندازه اسپیلبرگ لازم باشد تا بین یک بازیگر کودک و یک جلوه ویژه، حتی این یکی که بهطرز تحسینبرانگیزی ماهرانه است، ارتباط برقرار کند. علیرغم تلاشهای عروسکگردانها، افسانه اوچی هرگز بهطور کامل پیوند بین دختر و میمونش را به تصویر نمیکشد، حتی درحالیکه بر راههایی تأکید میکند که یوری نیز احساس گمشدگی میکند، بهعنوان دختر یک رئیس قبیله (ویلم دفو) که بیشتر به نظامیسازی پسران سرکش جزیره علاقهمند است تا رسیدگی به نیازهای فرزند تنهای خودش.
دفو، با وجود خشکی عاطفی شخصیتش، لطافت خاصی به این اثر میبخشد که با هوسبازی بیاحساس آن همخوانی دارد. او همچنین یک صحنه زوزهکشی فانوس دریایی-مانند دارد – یک دیدار مجدد پرتنش با مادر جدا شده دختر، که امیلی واتسون آن را بهاندازه کافی کثیف و سرسخت بازی میکند. ویژگیهای فرسوده این اجراکنندگان باتجربه نوع خاصی از جلوههای ویژه خودشان است، به همان اندازه که مناظر نقاشیشده مات سرسبز و حیات وحش پشمالوی شایسته جیم هنسون ارزشمند هستند. چنین عجایب دستسازی سزاوار داستانپردازی بهتری بودند. داستان نازک و بههمریخته ساکسون، خیلی بیشتر از تصاویر سبز، این حس را القا میکند که با کلمات کلیدی تولید شده است.
اولین فیلم بلند آیزایا ساکسون، کارگردان موزیک ویدیو، دارای جلوههای ویژه موجودات خارقالعاده قدیمی است، اما آنها بر روی یک افسانه نسبتاً مشتقشده، یک اثر دلنشین عجیبوغریب اما کمحجم Amblin اعمال شدهاند.
ایوا را تکریم کنید! شماره جدید Empire در راه است و با خود اخبار هیجانانگیزی از پاندورا میآورد. یا دقیقتر، از ستاد جیمز کامرون، جایی که Avatar: Fire And Ash مراحل نهایی خود را میگذراند. تمام جزئیات فصل بعدی این حماسه را میتوانید در شماره سپتامبر 2025 بخوانید – همین حالا پیشخرید کنید – که در تاریخ پنجشنبه، 31 جولای در دسترس خواهد بود.
در حال حاضر، نگاهی کوتاه به محتویات آن داشته باشید.
آواتار: آتش و خاکستر
آمادهی یک حماسهی تمام عیار دیگر از دنیای ناویها هستید؟ Empire به مدت دو روز کامل در ستاد Avatar به جیمز کامرون ملحق میشود و او را در حین خلق قسمت بعدی این اثر علمی تخیلی عظیم تماشا میکند. بهعلاوه، ما با جیک سالی، خود سام ورثینگتون، و وارنگ، شرور جدید، اونا چاپلین، همصحبت میشویم، زیرا داستان آواتار برای کشف آماده میشود.
Spinal Tap II: پایان ادامه دارد
آن را تا 11 بالا ببرید: Spinal Tap با یک فیلم مستند تقلبی دنبالهدار مورد انتظار بازگشته است. Empire با تمام اعضای گروه – دیوید سنت هابینز، درک اسمالز و نایجل توفنل، و همچنین کارگردان مارتی دیبرگی – مصاحبه میکند، زیرا آنها آماده میشوند تا یک بار دیگر راک کنند.
او
تاچداون! آخرین فیلم از Monkeypaw Productions جردن پیل، فیلم ترسناک ورزشی او است، جایی که جاهطلبیهای فوتبال آمریکایی به مرگبار تبدیل میشود. Empire با جاستین تیپینگ کارگردان و خود پیل درباره قرار دادن یک پیچش مهلک در یک ترکیب ژانری بعید صحبت میکند.
یک سفر بزرگ جسورانه زیبا
آیا برای یک ادیسه کیهانی که ارزش غش کردن را داشته باشد، آماده هستید؟ وارد یک سفر بزرگ جسورانه زیبا، جدیدترین کاوش احساسی Kogonada، شوید. Empire با مارگو رابی، کالین فارل و کارگردانشان برای فیلمی که به بزرگترین سؤالات زندگی میپردازد، به گفتگو مینشیند.
انتقام جوی سمی
تروما را وارد کنید! بازگشت طولانیمدت Toxie بالاخره از راه میرسد – برداشتن یک اثر کلاسیک کالت VHS کثیف و جان بخشیدن به آن. ماکون بلر کارگردان، لوید کافمن خالق اصلی و پیتر دینکلیج و تیلور پیج بازیگران درباره خلق آن صحبت میکنند.
دیوید جانسون
از Rye Lane، تا Alien: Romulus و اکنون The Long Walk، دیوید جانسون به عنوان یک ستاره جدید منحصربهفرد ظاهر شده است. او در مصاحبهای مهم با Empire در مورد حرفهاش تا به امروز، جایی که بعداً میرود و اینکه چرا هرگز کاملاً جا نیفتاده است، تأمل میکند.
Popeye
چه اتفاقی میافتد وقتی یک استریپ کارتونی کلاسیک، یک فیلمساز مؤلف، یک آهنگساز افسانهای و مقادیر زیادی… امم، اسفناج را با هم ترکیب کنید؟ شما رابرت آلتمن Popeye، یک سرمایهگذاری ریسکی یکباره را دریافت میکنید. Empire نگاهی به ساخت وحشیانه آن میاندازد، در تولیدی که تقریباً قبل از به پایان رسیدن غرق شد.
اولین کلمه
در بخش اخبار این ماه، ما با گلن پاول در The Running Man استراحت میکنیم. نگاهی کاملاً جدید به فرانکنشتاین گیلرمو دل تورو جمعآوری میکنیم. با پانک Caught Stealing مت اسمیت به اوج میرسیم. در مورد این که دنیس ویلنوو در حال ساخت باند است، بحث میکنیم. با چشمان واکاندا به تاریخ پلنگ سیاه میپردازیم. و خیلی بیشتر.
برش نهایی
در بخش سرگرمی های خانگی، ما با جرمی رنر در حالی که با کتاب My Next Breath باز می گردد صحبت می کنیم. به Brokeback Mountain درمان شاهکار را می دهیم. بهترین برندگان جایزه اسکار بهترین فیلم انیمیشن را رتبه بندی می کنیم. در مورد پیچشها و چرخشهای بزرگ The Accountant 2 صحبت می کنیم. به ساخت فیلم Narc با جو کارنهان و جیسون پاتریک نگاه می کنیم. و خیلی بیشتر.
بررسی ها
در این شماره، نقدهای فیلم ترسناک بازگشت Phillipous’ possession horror Bring Her Back را خواهید یافت. درام کمدی رمانتیک پر ستاره سلین سونگ Materialists; A24 ماجراجویی فانتزی عروسکی The Legend Of Ochi; درام دوره COVID آری استر Eddington; بلندر ژانر اگزیستانسیال مایک فلانگان The Life Of Chuck; و خیلی بیشتر.
Status update, incoming! Not 24 hours since we learned thatMikey Madison and Jeremy Allen White are both circling lead roles in Aaron Sorkin’s upcoming The Social Network Part II, notification’s just come through from Deadline that another Jeremy is being scouted for Sorkin’s social media exposé sequel. Yes, according to the trade, with Jesse Eisenberg seemingly in no rush to reprise his role as Facebook founder Mark Zuckerberg in the follow-up to David Fincher’s The Social Network, Jeremy Strong has emerged as Sorkin and Sony’s top pick to play the billionaire tech mogul.
Per Deadline, the Tony, Emmy, and Golden Globe winning actor is well in the running for a role in Sorkin’s self-written and directed movie, with sources in the know stressing that while no formal offers have been made as of yet, Strong is certainly the frontrunner to play META’s eccentric head honcho right now. And honestly, while we would’ve loved to see Eisenberg — who received an Oscar nomination for his work in the first film — return to the fray here, Strong certainly wouldn’t be a bad fit for the part. If you’re looking for an actor who can play an ethically dubious rich dude with significant power and influence, then you could do far worse than the man who played Kendall Roy in Succession and Roy Cohn in The Apprentice. Plus, Sorkin and Strong do have a solid track record working together, having previously teamed up on The Trial Of The Chicago 7 and Molly’s Game.
Plot specifics surrounding The Social Network Part II are a little thin on the ground just now, though we do know that the film is set to dive into Facebook’s continuing impact on society in the years since the first movie, with the revelatory findings presented in The Wall Street Journal‘s 2021 ‘Facebook Files‘ providing the framework for Sorkin’s sequel. Beyond that though, how exactly a Fincherless, Eisenbergless Social Network will shape up very much remains to be seen at this point. We’re just keeping everything crossed that Trent Reznor and Atticus Ross will be back to handle the score. *Alexa, play ‘Hands Cover Bruise’*
میتونم یه کم خاطرهبازی کنم؟ اشکالی نداره؟ حدودا چهار سال پیش، من نقد Demon Slayer -Kimetsu no Yaiba- The Hinokami Chronicles رو برای IGN نوشتم. اون اولین نقد من برای IGN بود. حالا، با دقیقا ۲۵ نقد دیگه برای IGN، برگشتم تا دنبالهی اون رو نقد کنم. چه زود زمان میگذره، و تو این چهار سال چیزهای زیادی تغییر کرده، از جمله تو خود این مجموعه. The Hinokami Chronicles 2 یه نسخهی بزرگتر و بهتر از نسخهی قبلیه که راههای جدیدی برای بازی کردن اضافه میکنه و در عین حال چیزهایی که خوب بودن رو نگه داشته و چیزهایی که خوب نبودن رو اصلاح کرده، حتی اگه دقیقا فرمهای جدیدی از شیطانکشی رو پیدا نکنه.
بیاین از اول شروع کنیم. اگه با Demon Slayer از طریق مانگا یا انیمهاش آشنا نیستین، داستان تانجیرو و نزوکو کامادو رو دنبال میکنه بعد از اینکه شیاطین خانوادهشون رو به قتل میرسونن و نزوکو رو تبدیل به یه شیطان میکنن. این دو نفر مصمم هستن که انتقام خانوادهشون رو بگیرن، و راهی پیدا کنن که نزوکو رو دوباره به انسان تبدیل کنن. نسخهی اصلی Hinokami Chronicles تا پایان آرک قطار موگن رو پوشش داد، و The Hinokami Chronicles 2 از همونجا شروع میشه. یه جور تلاش برای جبران عقبافتادگی وجود داره اگه بازی اصلی رو از دست داده باشین، با کمی روایت از طرف تانجیرو تو حالت داستانی که توضیح میده چه اتفاقی داره میافته و شخصیتهایی مثل اینوسکه و زنیتسو کی هستن، اما در بیشتر موارد The Hinokami Chronicles 2 یه جورایی انتظار داره که شما از قبل با اتفاقاتی که داره میافته آشنا باشین. خب، این یه دنبالهاس.
Demon Slayer -Kimetsu no Yaiba- The Hinokami Chronicles 2 – اسکرینشاتها
اگه اینطور نیست، میتونین وارد Path of the Demon Slayer بشین، که بهتون اجازه میده نسخهی خلاصهشدهای از داستان اصلی رو دوباره بازی کنین. و وقتی میگم “خلاصهشده”، واقعا منظورمه، چون فقط از شش نبرد تن به تن تشکیل شده. همهاش همینه. این هنوز یه راه مفید برای من بود که داستان رو تا اینجا مرور کنم، اما هیچکدوم از نبردهای بزرگ و خیرهکنندهی باسهای غولپیکر از بازی اصلی اینجا نیست، و حتی بعضی از نبردهای کوچیکتر هم نیستن. بدتر از اون، اونایی که اینجا هستن بر اساس نسخههای قابل بازی هستن، نه نسخههای باسهایی که باهاشون جنگیدین، که یعنی اساسا فقط مسابقات Vs CPU بزرگنماییشده هستن. اشتباه برداشت نکنین؛ من خوشحالم که Path of the Demon Slayer اصلا اینجا هست، اما حس میشه که باید بیشتر از اینا میبود. همونطوری که هست، میتونین کلش رو احتمالا تو نیم ساعت تموم کنین.
برای بیشتر مردم، فکر میکنم جذابیت اصلی حالت داستانی باشه، که بهتون اجازه میده آرکهای Entertainment District، Swordsmith Village و Hashira Training رو بازی کنین. داستان من رو به اندازهی دفعهی قبل جذب نکرد، هرچند که هنوزم علاقه داشتم حتی اگه یکم احمقانه باشه. شخصیتها (بهخصوص زنیتسو که معمولا ترسو هست اما وقتی که واجبه شجاع میشه) خیلی داد میزنن، اما معمولا تو متن خیلی خندهداره، و تانجیرو زیادی خوبه، اما حداقل نیتش خوبه. این یه کار مشترک CyberConnect2 هست، پس همهچی فوقالعاده زیبا انیمیت شده و تقریبا هر سکانسی عالی به نظر میرسه. صحنههای سینمایی زیادی تو حالت داستانی هست، پس شاید یکم پاپکورن درست کنین، اما معمولا همهچی خوب ارائه شده. آیا شخصیتها خیلی زیاد حرف میزنن و خیلی زیاد با خودشون فکر میکنن که نمیتونن باور کنن طرف مقابل داره یه کار دیوونهوار انجام میده؟ بله. داد زدن زیاد؟ بله. بازم نسبتا جالب؟ بله. این یه بازی انیمهایه، بچهها. فقط، میدونین… هر دفعه که یه نفر سر یه چیزی داد میزنه یه پیک نزنید. قبل از اینکه آرک Entertainment District تموم شه میمیرین.
این یه کار مشترک CyberConnect2 هست، پس همهچی فوقالعاده زیبا انیمیت شده و تقریبا هر سکانسی عالی به نظر میرسه.
بین صحنههای سینمایی، شما قدم میزنین و دنیارو میگردین، با شخصیتهای دیگه حرف میزنین، آیتم پیدا میکنین، و شیاطین یا سرنخهایی از مخفیگاهشون رو با استفاده از بینی فوقالعاده تانجیرو، شنوایی فوقالعاده زنیتسو، آگاهی فضایی اینوسکه و غیره شکار میکنین. همهی اینا اساسا تبدیل میشن به نسخهی Demon Slayer از Detective Vision. روشنش کنین، مسیر رو دنبال کنین، سود ببرین. وقتی دارین اکتشاف میکنین، میتونین Memory Fragment هم جمع کنین، که فیلمهای کوتاهین که صداگذاری و عکسهایی از سری انیمه رو ترکیب میکنن، و Kimetsu Point، که میشه ازشون برای باز کردن پاداشهایی مثل شخصیتها، صداهای سیستم، لباسهای جایگزین، نقلقولها، مهرها، انواع هنر و تزئینات برای شخصیسازی پروفایلتون، و آهنگهایی از موسیقی متن استفاده کرد، که خیلی از اینا رو هم تو محیط پیدا میکنین. من بهخصوص از پیدا کردن یادگاریهایی که باعث میشن شخصیتها مکث کنن و زمانهای گذشته رو به یاد بیارن خوشم میاد؛ این باعث میشه دنیا بیشتر حس بشه که توش زندگی شده، و یه یادآوری خوبه از اینکه چطوری به اینجا رسیدیم.
من تو نقدی که از بازی اصلی نوشتم از اینهمه راه رفتن شکایت کردم، اما اینجا یه کم بیشتر حسش میکنم به سه دلیل: اول، مناطق کوچیکتر و بیشتر “منطقهی بزرگ که توش میدوی و چیز پیدا میکنی” هستن تا “این مسیر خطی فوقالعاده رو طی میکنی”. دوم، این دفعه میتونی بدویی، حداقل وقتی بیرونی. خدا رو شکر. سوم، الان ماموریتهای فرعی هستن، که اوضاع رو خیلی خوب متنوع میکنن، چه این به معنی کمک به یه خدمتکار خجالتی برای اعتراف به عشقش به یکی از زنانی باشه که بهشون خدمت میکنه یا همکاری با یه هاشیر برای از بین بردن یه شیطان. اینا سرگرمکنندهان، و تنوع ایجاد میکنن. بهعلاوه، معمولا یکی از پاداشهای ذکر شده رو میگیرین. حتی مینیگیمهای سرگرمکنندهای هم هست، مثل نسخهی Demon Slayer از Guitar Hero!
وقتی راه نمیرید، با یه شیطان دیگه درگیر میشید. مثل بازی اول، مبارزهها خیلی خفنن، چه با یکی دیگه از اعضای بازیگرها بجنگید و چه درگیر یکی از مبارزههای پیچیدهتر با شخصیتهایی بشید که هیچوقت تو یه مسابقهی در مقابل نمیبینید، مثل یه ماهیگیر شیطانی غولپیکر یا یه شیطان ساخته شده از کمربند یا یه دعوای ۳ به ۱. حتی اونایی که چند بار باهاشون میجنگید، مثل داکی و گیوتارو، جذاب هستن چون هر دفعه از شخصیتهای مختلف استفاده میکنید، یا تحت شرایط منحصربهفرد میجنگید، مثل اینکه یکی از شخصیتهاتون مسموم شده باشه یا از یه نسخهی جایگزین که بهش عادت ندارید استفاده کنید. مبارزههای باس تو کل The Hinokami Chronicles 2 پر زرق و برق و جذاب هستن، و به راحتی نقطهی اوج حالت داستانی هستن.
قفل کردن شمشیرها با شیاطین
وقتی صحبت از سیستم مبارزهای واقعی میشه، این دنباله تغییرات زیادی ایجاد نمیکنه. حملات روی یه دکمه هستن و ویژهها روی یه دکمهی دیگه. میتونین با فشار دادن استیک تو یه جهت در حین فشار دادن یکی از اون دکمهها اوضاع رو متنوع کنین تا یا ویژههای مختلف رو انجام بدین یا یکی از سه کمبوی منحصربهفرد: یکی که پرتاب میکنه، یکی که دشمنا رو روی زمین نگه میداره، و یکی که اونارو میندازه.
هر مبارز میتونه پرتاب کنه، بشتابه (بهخصوص برای دنبال کردن پرتابکننده برای یه کمبوی هوایی مفیده)، یه Ultimate Art اجرا کنه، از حملات سنگین استفاده کنه، و دو پاورآپ ویژه رو فعال کنه: Boost و Surge. Boost حملات شما رو قویتر میکنه و یه مسیر کمبوی اضافی اضافه میکنه، در حالی که Surge به شخصیتتون برای یه مدت کوتاه متر نامحدود میده. کنترلها ساده هستن، اما اگه به این چیزا علاقه داشته باشین عمق زیادی تو این مبارزه هست، و من از یاد گرفتن نحوهی ساختن کمبو با هر شخصیت، فهمیدن تکنیکهای پیشرفته مثل Quick Dodge لذت بردم تا بتونم از قابل پیشبینی شدن حملاتم جلوگیری کنم و گیج کمبو رو یه کم بیشتر نگه دارم، و بهترین راه برای دفع کردن بعضی از شخصیتها رو تشخیص بدم.
من از تغییرات کمی که CyberConnect 2 اعمال کرده هم تعریف میکنم. اول، حملات سنگین دیگه به جلو به علاوهی دکمهی حمله محدود نمیشن. در عوض، گارد رو نگه میدارید و حمله رو فشار میدید. دیگه حملات عادی تصادفی وقتی که میخواین یه ضربهی سنگین بزنید تا آسیب بزنه وجود نداره. دوم، در حالی که گیج کمبو هنوز اینجا هست (و هنوز هم فکر میکنم یه اضافهی هوشمندانه برای یه بازی مثل اینه)، من متوجه نشدم که شخصیتها اگه تو حملات چند ضربهای گیجتون تموم بشه از کمبو خارج بشن، مثل بازی اصلی. اینا هر دو تغییرات خیلی خیلی خوبی هستن.
در حالی که بعضی وقتا تو حالت داستانی انفرادی میجنگید، The Hinokami Chronicles 2 قراره یه بازی تگ باشه. تو نبردهای دو به دو، میتونین از همکارتون برای یه کمک که از یکی از حرکات ویژه خودشون استفاده میکنه برای نصف گیج کمکیتون استفاده کنین، یا همشو خرج کنین تا اونارو داشته باشین تا شما رو از یه ضرب و شتم وسط کمبو نجات بدن. همچنین میتونین کاملا بین شخصیتهاتون جابهجا بشین به شرطی که گیجش رو داشته باشین، و از اونجایی که سلامتی بینشون مشترکه، هیچوقت مجبور نمیشین انفرادی بجنگین، حتی وقتی اوضاع برای تیم خونهتون بد به نظر میرسه. تو یه پیچش جدید، بعضی از شخصیتها اونقدر قوی هستن که اصلا کمک نمیگیرن، مثل نزوکو تو Advanced Demon Form خودش، در حالی که بقیه، مثل Hinatsuru، Makio و Suma، به صورت یه تیم تگ از پیش ساخته شده میان. تیمهای خاصی حتی Ultimate Arts دوگانهی منحصربهفردی دارن، که شما رو تشویق میکنه شخصیتهایی مثل تانجیرو و نزوکو رو جفت کنین، که از قبل یه پیوند تو داستان اصلی دارن.
مثل قبل، نقطهی قوت واقعی این سیستم حرکت و موقعیتگیریه. پیدا کردن نقطهی شیرین بین دور بودن کافی از یه حمله برای جاخالی دادن ازش و نزدیک بودن کافی برای مجازات کردن وقتی این کارو میکنین به اندازهی فرود آوردن اون کمبوی بزرگ جذابه، بهخصوص وقتی که با یه Ultimate Art بهخصوص پر زرق و برق پولش رو نقد میکنین.
بهترین باسهای حالت داستانی شما رو مجبور میکنن الگوهاشون رو یاد بگیرین، نقاطتون رو انتخاب کنین، و وقتی لحظهتون رو پیدا کردین اجرا کنین.
بهترین باسهای حالت داستانی شما رو مجبور میکنن الگوهاشون رو یاد بگیرین، نقاطتون رو انتخاب کنین، و وقتی لحظهتون رو پیدا کردین اجرا کنین. دفعهی قبل، من شکایت کردم که باسها میتونن هر وقت بخوان شما رو عقب بندازن، حتی وقتی که دارین بهشون ضربه میزنید، و اینکه حالت Boost شون اونقدر قدرتمنده که وقتی فعالش میکنن زمان زیادی رو صرف دفاع کردن میکنین. هر دو هنوز درستن، و در حالی که میتونن آزاردهنده باشن، این دفعه خیلی بد حس نمیشه. شاید بهش عادت کردم، یا شاید رقصیدن طبیعیتر حس میشه. به هر دلیلی، من کمتر اذیت میشم. و وقتی اون مبارزه رو تموم میکنین و به یه رویداد سینمایی quick-time به اسم Final Clash منتقل میشین تا دعوا رو به اوج برسونین؟ هنوز سینماست. و مثل دفعهی قبل، خوبه که میتونین بعد از اینکه شکستشون دادین دوباره با برخوردها بازی کنین بدون اینکه قسمتهای نقشه که همراهیشون میکنن رو انجام بدین.
اما صبر کنین، چیزهای بیشتری هم هست!
وقتی حالت داستانی رو تموم کردین، هنوز گزینههایی به عنوان یه بازیکن انفرادی دارین. جالبترینشون احتمالا Hashira Training باشه، یه روگلایک که توش تیمتون رو تو یه تخته هدایت میکنین، مبارزهها رو با شرایط برد منحصربهفرد (یه شخصیت رو عوض کنین، با مقدار X از سلامتی باقیمونده برنده شین و غیره) یا پاداشها و آیتمهای درمانی انتخاب میکنین. سلامتی شما بین مبارزهها دوباره پر نمیشه مگر اینکه تصمیم بگیرین به یه خونه که اون رو ارائه میده برین، اما تقویتکنندههایی میگیرین که میتونن شما رو برای مبارزهی بعدی تقویت کنن. هدفتون؟ رسیدن به هاشیرایی که دارین باهاش تمرین میکنین، و شکست دادنش. این یه حالت سادهاس، اما جذابه، و درست مثل حالت داستانی، یه راه خوب برای به دست آوردن چیزهای خوب جدید برای آرشیو و ارتقای Character Mastery شماست، که… اون هم چیزهای جدید برای آرشیو بهتون میده. یه عالمه چیز برای باز کردن اینجا هست، پس اگه این سلیقهتونه، The Hinokami Chronicles 2 اونقدر مواد داره که شما رو برای مدت طولانی اینجا نگه داره.
انیمههای برتر شبیه Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba
اگه یه چیزی باشه که من در مورد حالت داستانی و Hashira Training دوست نداشته باشم، اضافه شدن تجهیزات هست. چرا همهچی باید یه RPG باشه؟ هیچوقت نمیفهمم، اما اینجاییم. میتونین تا سه تیکه تجهیزات رو تو سه تا اسلات تجهیز کنین. هر کدوم نیازمندیهای اسلات خودشون رو دارن و کارهای مختلفی انجام میدن، مثل تقویت حملهتون یا بازیابی سلامتیتون اگه شرایط خاصی تو مبارزه برآورده بشه. خوبه… فکر کنم؟ من فقط نکتهاش رو نمیبینم و آرزو میکنم اینجا نبود، چون فقط یه منوی دیگه هست که باید وقتی که میخوام تو بازی مبارزهام بجنگم باهاش ور برم.
خوشبختانه، میتونین تجهیزات رو تو حالت در مقابل خاموش کنین، اگرچه اگه بخواین هستن. همونطور که انتظار میره، حالت در مقابل آنلاین و محلی هست، و همچنین یه حالت تمرینی برای کمک به شما برای آشنا شدن با نحوهی کار هر شخصیت و یه حالت استقامتی برای تست مهارتهاتون در برابر دشمنان بیامان. نسخهی اصلی Hinokami Chronicles با لیست شخصیتهای نسبتا کوچیکش مشکل داشت – فقط ۱۸ شخصیت در زمان عرضه، که خیلی از اونا فقط نسخههای آکادمی از شخصیتهایی بودن که از قبل داشتین، با Ultimate Art های شوخی. The Hinokami Chronicles 2 بیشتر از ۴۰ تا داره، که ارزش چندنفره رو خیلی بالا میبره و تنوع خیلی بیشتری ارائه میده. این یه برد بزرگه. من نتونستم بازی آنلاین رو قبل از انتشار این دفعه تست کنم، اما با توجه به اینکه تو نسخهی اصلی مسابقات پایداری تو کل کشور داشتم، خیلی نگران نیستم، و گیمپلی لحظه به لحظه هم به همون اندازه جذابه.
RPGهای مورد علاقهی ویل
بازی کردن Tainted Grail: The Fall of Avalon من رو به فکر RPGها انداخت. اینجا مورد علاقههام هستن.
تنها شکایت واقعی من در مورد حالتها نبود یه آموزش مناسبه. آره، نکات و ترفندهای مبتنی بر متن وجود داره، اما چیزی که تو حالت داستانی هست کمه و به چیزهای پیشرفتهتر اشاره نمیکنه. تو یه سطحی، میفهمم. این یه دنبالهاس. یه جورایی انتظار میره که بدونین اوضاع چطوری کار میکنه. اما وقتی آموزشهای مبتنی بر متن به من میگن دفع کردن چیه بدون اینکه بهم بگن چطوری انجامش بدم، این یه مشکله، درسته؟ ابزارهای آموزشی خوب تو یه بازی مبارزهای ضروری هستن، حتی یه آرنا فایتر، و The Hinokami Chronicles 2 واقعا هیچکدوم رو نداره. جای تاسفه.
فقط ماه پیش بود که خبر غافلگیرکنندهای به گوشمان رسید: آرون سورکین، نویسنده و کارگردان فیلم برندهی اسکارش به همراه دیوید فینچر، در تدارک ساخت دنبالهای برای فیلم _شبکه اجتماعی_Network، دربارهی فیسبوک است. اکنون، همزمان با آغاز پروژهی قسمت دوم شبکه اجتماعی، THR گزارش میدهد که سورکین و عوامل سونی از قبل پیشنهاداتی را برای نقشهای اصلی احتمالی ارسال کردهاند – و برخی از آنها بسیار قابل توجه هستند. طبق گزارش THR، میکی مدیسون، بازیگر برندهی جدید جایزهی اسکار برای فیلم آنورا و جرمی آلن وایت، ستارهی اصلی فیلم خرس، هر دو برای ایفای نقش در این فیلم افشاگرانهی رسانههای اجتماعی به کارگردانی سورکین انتخاب شدهاند.
اگرچه منابع THR تأکید میکنند که هنوز هیچ پیشنهاد رسمی برای قسمت دوم شبکه اجتماعی مطرح نشده است (این فیلم هنوز در مرحلهی “توسعه” است)، شایعات حاکی از آن است که اوضاع به سرعت در حال پیشرفت است، زیرا سونی قصد دارد از هیاهوی پیرامون این پروژه بهرهبرداری کند. همانطور که حتماً به خاطر دارید، فیلم برندهی سه جایزهی اسکار دیوید فینچر، شبکه اجتماعی، پیدایش فیسبوک و تبدیل شدن مارک زاکربرگ (جسی آیزنبرگ) به جوانترین میلیاردر تاریخ را به تصویر کشید. قسمت دوم قرار است به بررسی تأثیر ادامهدار فیسبوک بر جامعه در سالهای پس از فیلم اول بپردازد و از یافتههای منتشر شده در مقالهی ‘پروندههای فیسبوک‘ وال استریت ژورنال در سال ۲۰۲۱ استفاده کند تا نشان دهد چگونه این غول رسانههای اجتماعی از انتشار محتوای مضر آگاه بوده و در آن دست داشته است – از تصاویر آزاردهنده که نوجوانان آسیبپذیر را هدف قرار میدهند، تا تحریک به خشونت در کشورهای با اقتصاد ضعیفتر، تا نقش فیسبوک در شورش ۶ ژانویه در کنگره.
آنچه در حال حاضر مشخص است این است که اگر مدیسون و وایت قراردادهایی را برای بازی در قسمت دوم شبکه اجتماعی امضا کنند، اولی نقش فرانسیس هاگن، مهندس دادهای را ایفا خواهد کرد که به افشاگر تبدیل شد و برای اولین بار پروندههای فیسبوک را به وال استریت ژورنال لو داد، در حالی که دومی نقش جف هورویتز، خبرنگار فناوری WSJ را بازی خواهد کرد که در واقع این خبر را منتشر کرد. علاوه بر این، منابع داخلی در حال حاضر حال و هوای این دنباله را چیزی بین تریلر تکاندهندهی صنعت تنباکو، نفوذی، اثر مایکل مان و فیلم تکاندهندهی تام مککارتی در سال ۲۰۱۵، اسپاتلایت، توصیف میکنند – بنابراین احتمالاً نباید انتظار خندههای زیادی را در این فیلم داشته باشید. با این حال، با حضور دو بازیگر توانمند در نقشهای اصلی، بازگشت سورکین و وجود مطالب فراوان برای بررسی، قسمت دوم شبکه اجتماعی تا به اینجا تمام توجه ما را به خود جلب کرده است – منتظر اخبار بیشتر باشید!
این چیزی است که شما را در چهارشنبه شب پیر میکند: نه سال – بله، تقریبا یک دهه کامل – از اولین نمایش فیلم زوتوپیا از دیزنی در سینماها گذشته است. با این حال، به لطف جادوی فیلم، در فیلم آیندهی جرد بوش و بایرون هاوارد با عنوان زوتوپیا ۲، تنها یک هفته از زمانی که جودی هاپس (جینیفر گودوین)، افسر پلیس خرگوش تازهکار، و نیک وایلد (جیسون بیتمن)، روباه حیلهگر، به عنوان شرکای رسمی مبارزه با جرم و جنایت در ZPD معرفی شدند، میگذرد. و اگر تریلر جدید منتشر شده برای بازگشت این دو همکار (یا باید گفت دو همکار خرگوشی؟) نشانهای باشد، به نظر میرسد وقتی دوباره به آنها ملحق میشویم، مشکلی در بهشت برای هاپس و وایلد وجود دارد. در زیر آن را بررسی کنید؛
نگویید که به شما اطلاع ندادیم! بله، به سختی یک هفته پس از رسمی شدن هاپس و وایلد (از نظر کاری) در پایان زوتوپیا، این اولین تریلر کامل برای زوتوپیا ۲ این دو فرد نامتجانس را در گروه درمانی زوجهای پلیس توسط رئیس بوگو (ادریس البا) با عنوان شرکای در بحران نشان میدهد. اما قبل از اینکه بتوانید بگویید، “هی، آیا این کوئینتا برانسون است که به جای یک کوکا، نقش درمانگری به نام دکتر فازبی را بازی میکند؟”، پروندهای مهم از راه میرسد که به نظر میرسد کاتالیزوری برای اکشن این بار باشد: افراد مورد علاقه ناکارآمد ما باید تمرکز کنند و یک مار با صدای کی هوی کوان به نام گری را ردیابی کنند که مشکلات زیادی را در سراسر زوتوپیا ایجاد میکند. تریلر چیز زیادی از داستان را فاش نمیکند، اما این وعده – از سفرهای ماجراجویانه به مکانهای جدید و جذاب در کلانشهرهای حیوانی، برخی از تازهواردان آماده برای فروش (نیبلز بیور با صدای فورچون فایمستر، برای مثال) و بازگشت طرفداران محبوب مانند آقای بیگ، فرو فرو و فلش – برای متقاعد کردن ما به تماشای دنبالهای برای زوتوپیا کافی است.
پس از یک سال نسبتاً پر فراز و نشیب برای دیزنی تا به امروز، که در آن فیلم لایو اکشن لیلو و استیچ به اولین فیلم میلیاردی سال ۲۰۲۵ تبدیل شد، در حالی که تلاش اصلی پیکسار با نام الیو متأسفانه در گیشه شکست خورد، جالب خواهد بود که ببینیم بازگشت بوش و هاوارد به زوتوپیا – جایی که، مبادا فراموش کنیم، خانه ماوس برای اولین بار به شادی یک میلیارد دلاری در سراسر جهان دست یافت – چگونه با مخاطبان سینما پیش خواهد رفت. امیدواریم که زوتوپیا ۲ وقتی در ۲۸ نوامبر به سینماها میآید، تماشاگران را به وجد آورد، درسته؟ (متاسفم.)
دنیا دگرگون شده. حسش را در آب داریم. حسش را در خاک داریم. بوی آن را در هوا استشمام میکنیم. و اینها فقط یک معنی میتواند داشته باشد: اتفاقاتی در سرزمین میانه در حال وقوع است (یا حداقل در استودیوهای شپرتون). بله، نه ماه بعد از فینال مهیج فصل دوم ارباب حلقهها: حلقههای قدرت که بالاخره به جی.دی. پین و پاتریک مککی اجازه داد پیشدرآمد پرخرج ارباب حلقهها راه خودش را برود، و پنج ماه بعد از تأیید رسمی فصل سوم، امروز آمازون در شبکههای اجتماعی اعلام کرد که تولید جدیدترین بخش این حماسه فانتزی شروع شده است. این تیزر پشت صحنه را در زیر ببینید:
تم سائورون. تاج مورگوت. “اتفاقاتی در پشت صحنه در حال وقوع است.” بله، به نظر میرسد ارباب تاریکی برگشته – انگار که اصلاً کسی شک داشت. خب، واضح است که از دیدن کسی با تاج آهنین شخصیت شرور اصلی افسانههای جی.آر.آر. تالکین در پارکینگ، اطلاعات زیادی از داستان فصل 3 به دست نمیآید. خوشبختانه، آمازون قبلاً یک خلاصه داستانی برای فصل 3 حلقههای قدرت به ما داده که به این شرح است: “فصل 3 با یک جهش چند ساله از اتفاقات فصل 2 شروع میشود و در اوج جنگ الفها و سائورون جریان دارد، در حالی که ارباب تاریکی در پی ساخت حلقه یگانه است تا بتواند در جنگ پیروز شود و کل سرزمین میانه را فتح کند.” اوه، چه دردسری!
در ماه فوریه، فهمیدیم که جیمی کمبل بوور، بازیگر نقش وِکنَا در چیزهای عجیب، برای فصل 3 به سرزمین میانه میآید و ادی مارسان هم با او همراه میشود. شایعه شده که اولی میتواند نقش سلبرون، همسر هنوز دیدهنشده گالادریل را بازی کند و دومی نقش برادر دورین کوتوله با بازی اوین آرتور را. هنوز معلوم نیست چه کسانی به آنها اضافه خواهند شد. در حال حاضر، حتی بازگشت چارلی ویکرز، مورفید کلارک و رابرت آرامایو در نقش سائورون، گالادریل و الروند را هم تأیید نکردهایم – اگرچه اگر یکدفعه غیب شوند، با توجه به جنگ و اتفاقاتی که در حال وقوع است، خیلی تعجب میکنیم. با شروع فیلمبرداری، امیدواریم فصل 3 حلقههای قدرت در سال 2026 پخش شود. ما آن را میخواهیم… جواهرمان… به آن نیاز داریم… جواهرمان.
مدت زمان زیادی است که یک بازی اصیل از نینجا گایدن را تجربه نکردهایم. البته، نسخههای فرعی، پورتها و بازسازیهای دیگری هم در دسترس بودهاند (بازی بینظیر Ninja Gaiden II Black در این سال به یاد میآید)، اما نینجا گایدن باری دیگر با Ninja Gaiden: Ragebound و Ninja Gaiden 4 در حال بازگشت است. این وقفه طولانی یک سوال بسیار مهم را مطرح میکند: یک بازی نینجا گایدن در سال 2025 چگونه به نظر خواهد رسید؟ خوب، اگر بازگشت Ragebound به پیمایش جانبی دو بعدی یک نشانه باشد، پاسخ این است: “فوقالعاده عالی”. این بازی یکی از آن عناوین نادری است که در آن همهچیز بینقص به نظر میرسد و زمانی که مشغول بازی کردن نیستم، آرزو دارم که در حال بازی باشم.
در Ragebound، شما در نقش کنجی موزو، شاگرد جوان شخصیت اصلی افسانهای این سری و یک آدمکش حرفهای، یعنی ریو هایابوسا، قرار میگیرید. هنگامی که ریو به آمریکا فراخوانده میشود (برای انجام بازی نینجا گایدن در NES)، کنجی خود را در حال دفاع از دهکده هایابوسا در مقابل حملهی شیاطین میبیند. در همین حال، قبیلهی شیطانصفت عنکبوت سیاه (که اتفاقاً دشمنان قدیمی و قسمخورده قبیله هایابوسا هستند) تلاش میکنند از این شیاطین برای کسب قدرت استفاده کنند و کونویچی خود، کوموری، را مأمور میکنند تا ارباب شیطان را در یک خنجر جادویی به دام بیندازد تا بتوانند از او مانند فولاد خالص بهره ببرند. هیچچیز طبق برنامه پیش نمیرود و به زودی این دو مجبور میشوند با یکدیگر همکاری کنند و روح کوموری را به بدن کنجی پیوند میزنند تا هر دو زنده بمانند، زیرا… خب، شیاطین و هیولاها! اوضاع خیلی جدی است!
Ragebound یک بازی با داستان سنگین نیست. این نینجا گایدن است؛ پس طرح داستانی ذاتاً کمی احمقانه است. اما آنچه در اینجا وجود دارد، انگیزهی کافی برای کشتن شیاطین به شما میدهد و رابطهی بین کنجی و کوموری نیز بسیار جذاب است، چه کوموری کنجی را به خاطر علاقهاش به دزدان دریایی دست بیندازد و چه کنجی در مورد غیراخلاقی بودن کار کردن با یک نینجای قبیله عنکبوت سیاه غر بزند. برای نسلها، خصومت عمیقی بین قبایل هایابوسا و عنکبوت سیاه وجود داشته است و قرار دادن این دو شخصیت در کنار هم، روشی جالب برای پرداختن به این موضوع است. همچنین، کوموری زیاد میگوید “وای خدای من”. من عاشق این هستم.
اکشن Ragebound با گرافیک پیکسلی دوبعدی خیرهکننده و موسیقی متن الهامگرفته از سبک رترو تعریف میشود. کنجی و کوموری حرکات زیادی در اختیار ندارند، اما آنچه که دارند برای کشتن شیاطین و باحال به نظر رسیدن بیش از حد کافی است. کنجی کاتانای سنتی خود را دارد، کوموری یک کونای دارد و هر دو نینجا یک جاخالی و یک حملهی شیرجهای مشترک دارند، اما ترکیب تواناییهایشان همهچیز را سرگرمکنندهتر میکند. کوموری به کنجی دسترسی به کونای خود و سلاحهای ویژهای مانند یک داس پرتابی خمیده یا یک چاکرام میدهد که در بین دشمنان میچرخد و قبل از بازگشت به سمت شما، هر چیزی را که بدشانس باشد و هنوز سر راهش باشد، نابود میکند. این تواناییها با ضربه زدن به دشمنان با حملات معمولی شارژ میشوند، بنابراین نمیتوانید بیوقفه آنها را پرتاب کنید. انتخاب هدف مناسب، کلیدی است.
اکشن Ragebound با گرافیک پیکسلی دوبعدی خیرهکننده و موسیقی متن الهامگرفته از سبک رترو تعریف میشود.
ارتقاء واقعی در این بازی، Ragebound Arts است که تکنیکهای بسیار قدرتمندی هستند که کوموری میتواند از آنها برای پاک کردن صفحه، بازیابی سلامتی کنجی یا ایجاد یک سپر استفاده کند که او را در برابر حملات دشمنان محافظت میکند. باور کنید، این حرکات دقیقاً به همان اندازه که به نظر میرسند، عالی هستند. شما به همهی این گزینهها نیاز خواهید داشت. بیشتر دشمنان در Ragebound با یک ضربهی رضایتبخش از شمشیر کنجی یا یک کونای به صورت (یا سینه یا ساق پا یا هر جای دیگری) از بین میروند، اما اغلب تعداد زیادی از آنها به طور همزمان به سمت شما هجوم میآورند. برخی سریع هستند، برخی دوست دارند پنهان شوند، برخی پرواز میکنند، برخی خار دارند که وقتی به آنها نزدیک میشوید از خود محافظت میکنند و غیره. و برخی… برخی چندین ضربه میخورند. و اینجاست که بهترین (و مهمترین) مکانیکهای Ragebound وارد عمل میشوند.
اولین مورد، Hypercharge است. شما میتوانید با کشتن دشمنان دارای هالههای رنگی (یا با ایستادن و شارژ کردن آن برای چند ثانیه به قیمت از دست دادن مقداری سلامتی) Hypercharge دریافت کنید. وقتی Hypercharge دارید، حملهی بعدی شما دشمنان را فوراً میکشد. همانطور که گفتم، بیشتر افراد بد Ragebound با یک ضربه میمیرند. اما آنهایی که نمیمیرند؟ مگر اینکه مجبور باشید، نمیخواهید مستقیماً با آنها مبارزه کنید. وقتی واقعاً تحت فشار هستید، میتوانید اینها را به هم زنجیر کنید تا دشمنان را به سرعت از بین ببرید، یا یک Hypercharge را روی یک باس رها کنید تا آنها را گیج کنید و آسیب وارد کنید، و این حس فوقالعادهای دارد.
رتبهبندی بازیهای نینجا گایدن
رتبهبندی بازیهای نینجا گایدن
این به خودی خود یک سیستم خوب است، اما Ragebound با افزودن یک عنصر Simon Says به Hyperchargeها، و مجبور کردن شما به تطبیق دادن حملات خاص با رنگهای هاله معین، آن را جذابتر میکند. به عنوان مثال، هاله آبی به این معنی است که شما باید آنها را با کاتانای کنجی تکهتکه کنید، در حالی که هاله بنفش به این معنی است که باید از کونای کوموری استفاده کنید. هنگامی که Hypercharge را دریافت کردید، میتوانید آن را هر طور که میخواهید خرج کنید، اما درخواست از شما برای تطبیق دادن هاله با حمله مناسب، لایهای از فکر و چالش را به روند کار اضافه میکند که برای به حداکثر رساندن Hyperchargeها، نیاز دارید که به طور هوشمندانهتری به برخوردها نزدیک شوید. این امر به ویژه در صورتی صادق است که سعی میکنید دشمنی را که با هاله تقویت شده و فقط برای چند ثانیه روی صفحه ظاهر میشود، از بین ببرید – پنجرهی خود را از دست بدهید و آنها فرار میکنند، و این فرصتهایی را برای بازیکنان ماهر فراهم میکند تا هنگام بازدید مجدد از سطوح، امتیازات خود را حتی بالاتر ببرند.
اگر Hypercharge یک نقطه ضعف داشته باشد، این است که دیدن یک دشمن با هاله تمایل دارد به شما بگوید که چه چیزی در راه است: یک دشمن قوی احتمالاً در افق است. وقتی به یک گربهی شبیه استیک برشته برخورد میکنید که میتواند چندین ضربه بخورد، اما هنوز یک دشمن کوچکتر با هاله پیدا نکردهاید، معمولاً به زودی بعد از آن یک نفر روی صفحه ظاهر میشود که تقریباً یک تابلوی نئون چشمکزن را در دست دارد که روی آن نوشته شده “لطفاً من را بکش”. فکر نمیکنم این یک نقص بزرگ باشد، برخوردها به طور کلی جذاب هستند، حتی زمانی که پاسخ را میدانید. به هر حال، شما هنوز باید از Hypercharge روی دشمن مناسب استفاده کنید و اشتباه کردن یا فقط از دست دادن حمله آسان است. به من اعتماد کنید، هیچ چیز بدتر از این نیست که یک Hypercharge دریافت کنید، بدانید که به آن برای یک سامورایی شبح آزاردهنده نیاز دارید و سپس تصادفاً آن را روی… یک موجود شیطانی خرچنگ منزوی کوچک خرج کنید که اگر کوموری به او خیره شود، در جا میمیرد. با این حال، وقتی یک دشمن با هاله میبینید و اولین فکرتان این است که “خیلی خب، باید چه کسی را با این بکشم؟” کمی از هیجان آن کم میشود.
ستاره نمایش Guillotine Boost است که به شما امکان میدهد تقریباً روی هر چیزی بپرید.
بنابراین بله، Hyperchargeها جالب هستند، اما ستارهی واقعی نمایش Guillotine Boost است که به شما امکان میدهد روی آن بپرید – و منظور من از “آن”، تقریباً هر چیزی است. هنگامی که در هوا هستید، میتوانید دوباره بپرید زمانی که در شرف تماس با یک دشمن (یا یک پرتابه) هستید تا هم به آنها حمله کنید و هم برای یک پرش دیگر از آنها بپرید. یک دشمن به سمت شما میپرد؟ از روی آن بپرید. یک آدم کلهکدویی عجیب و غریب که به سمت شما تبر پرتاب میکند؟ از روی آنها بپرید. یک باس که در سراسر صفحه به سمت شما حمله میکند؟ از روی سرش بپرید. گلولههای آتشین همه جا هستند؟ از روی آنها بپرید، فرزند من. میتوانید ببینید که چگونه این یک موهبت برای مبارزه است، اما برای رسیدن به مکانهای جدید نیز عالی است. گاهی اوقات، برای جلوگیری از برخی میخها باید از روی یک پرتابه بپرید و گاهی اوقات با پریدن از روی یک راه پله از دشمنانی که فقط به همین منظور در آنجا قرار داده شدهاند، به سطح بعدی میرسید. Guillotine Boost فوقالعاده است و تفاوت بین یک مبارزه باس که در آن کاملاً شکست میخورید و یک مبارزه که در آن باس به سادگی نمیتواند به شما دست بزند تسلط بر آن است.
صحبت از باسها شد، این بدون آنها نینجا گایدن نخواهد بود و باسهای موجود در Ragebound در مجموعهی داستانسرایانه Greater Fiends و Other Nasty Nemeses حس خوبی دارند. همهی آنها مبارزات کشندهای هستند و به اندازهی کافی دشوار هستند که دانش شما از سیستمهای Ragebound، توانایی شما در واکنش سریع و تصمیمگیری شما را به روشی درست آزمایش کنند. فکر نمیکنم واقعاً هیچ مبارزه بدی در Ragebound وجود داشته باشد. چه با Rhyvashi، شیطان حشرهای که از برق استفاده میکند، مبارزه کنید و چه با Deikrag فوقالعاده قدرتمند، این مبارزات سرگرمکننده هستند. تعداد کمی از آنها خودشان را تکرار میکنند (اگرچه هر بار کمی تغییر میکنند)، اما وقتی اینقدر خوب هستند، اصلاً اهمیتی نمیدهم. به هر حال، نینجا گایدن همیشه در مورد بازگشت بوده است. من میتوانم برای همیشه با Volf، حاکم شکستناپذیر طوفانها در Ninja Gaiden II Black مبارزه کنم و در مورد بسیاری از باسهای Ragebound نیز همین احساس را دارم. و وقتی آن کسی را که شما را دودمان کرده از بین میبرید؟ مرد، اون حس خیلی خوب است.
بازیهای اکشن مورد علاقه ویل
Rise of the Ronin آخرین تلاش Team Ninja در ژانر اکشن است. در اینجا نحوه مقایسه آن با موارد مورد علاقه من آمده است.
اما Ragebound فقط در مورد مبارزه نیست. پلتفرمینگ هم به همان اندازه خوب است و سطوح به اندازهی کافی متنوع هستند که کاوش در آنها و یافتن اسرارشان، چه کلکسیونی مانند سوسکهای طلایی یا جمجمههای کریستالی باشد، یک لذت است. برخی از قسمتهای مورد علاقه من در Ragebound شامل محرابهای شیطانی است؛ کوموری میتواند با آنها ارتباط برقرار کند تا به دنیای دیگر دسترسی پیدا کند و روح خود را از بدن کنجی جدا کند و به او اجازه دهد به جاهایی برود که او نمیتواند برود، و همچنان میتواند در حین باز کردن مسیرهای جدید یا گرفتن کلکسیونها، کونای پرتاب کند. نکته منفی؟ او باید دائماً یک نوار را پر کند تا در دنیای دیگر بماند. در غیر این صورت، بازگشت به کنجی است و باید دوباره شروع کنید. این بدان معناست که گاهی اوقات باید یک بخش را چند بار تکرار کنید، اما همچنان به خوبی اکشن را قطع میکند و یک چالش جدید و جالب برای غلبه بر آن به شما میدهد.
به هر حال، Ninja Gaiden: Ragebound میخواهد شما هر سطح را بارها و بارها بازی کنید. هنگامی که یکی را شکست دادید، میتوانید بلافاصله دوباره از طریق نقشه به آن دسترسی پیدا کنید و در هر بار بر اساس زمان، تعداد کلکسیونیهایی که پیدا کردهاید، تعداد دشمنانی که توسط تیغه شما از بین رفتهاند و بهترین ترکیب شما، به شما امتیاز داده میشود. و اگر این کافی نیست، چالشهای اختیاری وجود دارند که از تکمیل یک مرحله بدون ضربه خوردن گرفته تا وظایف خاص سطح مانند کشتن تعداد معینی از دشمنان با یک حمله شیرجهای یا شکست دادن خود ریو هایابوسا در آموزش متفاوت هستند. من هنوز نتوانستهام این یکی را انجام دهم. او خیلی با Izuna Drop من را زده است. اما این یک راه لعنتی باحال برای باختن است. لمسهای کوچک زیادی در Ragebound وجود دارد که به تاریخچه این سری بازمیگردند، از جمله یکی که به راه پله افسانهای در Ninja Gaiden II اشاره دارد و من قدردانی میکنم که بیشتر آن جلب توجه نمیکند. اگر میدانید، میدانید. اگر نه، فقط یک لحظه باحال است که میتواند به تنهایی سر پا باشد.
لمسهای کوچک زیادی وجود دارد که به تاریخچه این سری بازمیگردند.
اگر دیدید که توسط افرادی که نمیتوانند Izuna Drop را انجام دهند، در حال نابود شدن هستید، راههایی برای تقویت بازی نینجا خود وجود دارد. میتوانید سوسکهای طلایی را که در فروشگاه Muramasa پیدا میکنید خرج کنید تا طلسمهای مختلف را باز کنید و تجهیز کنید، مانند یکی که اگر بتوانید یک زنجیره ترکیبی را ادامه دهید، سلامتی شما را بازیابی میکند یا دیگری که اگر روی چندین دشمن مختلف پشت سر هم بپرید، یک Hypercharge خودکار به شما میدهد. اینها تقویتهای معناداری هستند، اما میتوانید طلسمهایی را انتخاب کنید که کارها را چالشبرانگیزتر میکنند و کارهایی مانند مجبور کردن شما به شروع مجدد سطح در صورت مرگ در ازای نمره نهایی بالاتر انجام میدهند. این یک روش جالب برای افزودن سختی است و من قدردانی میکنم که اگر آن را بخواهید وجود دارد. اگر یک تعقیبکنندهی امتیاز خالص هستید، اینها بعداً در سفرتان ضروری میشوند.
همچنین سطوح اختیاری برای یک چالش اضافی و همچنین یک حالت سخت وجود دارد که پس از پاک کردن مسیر اصلی تقریباً پنج ساعته (زمانی که من تیتراژ را دیدم، زمان بازی من نه ساعت بود، اما من نیز چندین سطح و تعداد کمی از سطوح جایزه را دوباره بازی کرده بودم) آن را باز میکنید. تکمیل هر دو مأموریت و کسب امتیاز خوب در سطوح معین به شما پاداشهای قابل تجهیز بیشتری میدهد که در غیر این صورت نمیتوانید آنها را با سوسکهای طلایی خریداری کنید، بنابراین علاوه بر این، این مزیت وجود دارد که فراتر از اینکه فقط بتوانید بگویید این کار را انجام دادهاید، به دنبال یک امتیاز بالاتر باشید. منظورم این است که یک نینجای استاد بودن عالی است و همه اینها، اما یک نینجای استاد بودن و گرفتن یک چیز جالب؟ این باحاله.
کارآگاه فرانک دربین جونیور (لیام نیسون) با همکاری بث داونپورت (پاملا اندرسون)، با ریچارد کین میلیاردر خبیث (دنی هوستون) و اختراع اسرارآمیز P.L.O.T. او مواجه میشود.
فیلم اسلحه لخت محصول 1988 (و دنبالههای بعضاً گیجکنندهاش با شمارهگذاری غیرمعمول، 2 1/2 و 33 1/3) ساخته تیم زوکر-آبراهامز-زوکر، به حق به عنوان آثار کمدی تقلیدی کلاسیک شناخته میشوند. باید گفت که این فیلمها یادگاریهایی از دوران سپری شده نیز هستند: دورانی که فیلمهای کمدی هنوز یکهتازی میکردند، زمانی که هجو یک ژانر پررونق بود، دورانی که هنوز تحت تاثیر سالها تقلیدهای ضعیف و ارزانقیمت قرار نگرفته بود. خرد جمعی بر این باور است که دیگر جایی برای کمدی در سینما نیست.
شاید با درک این حسرت، اسلحه لخت، نسخه 2025، با کمی دودلی آغاز میشود، با یک سکانس اکشن که کارآگاه فرانک دربین جونیور (لیام نیسون)، فرزند دربین اصلی (لزلی نیلسن) را در نقش یک دانشآموز مدرسهای معرفی میکند. این صحنه ادای احترامی است به نبرد پیش از عنوانبندی جذاب فیلم اصلی محصول 1988، بدون اینکه کاملاً با روان بودن یا شوخطبعی آن مطابقت داشته باشد. اما نکته مثبت در مورد فیلمی شبیه این، این است که اگر از یک لطیفه خوشتان نیاید، مجبور نیستید زیاد منتظر بمانید تا لطیفه دیگری از راه برسد. تراکم کمدی در اینجا متراکمتر از سدی پر از سگ آبی است.
لیام نیسون در ایفای کمدی جدی و بدون لبخند عالی است.
آکیوا شافر از گروه The Lonely Island، وظیفه نویسندگی مشترک و کارگردانی این “بازراهاندازی” را بر عهده دارد و او انتخابی عالی است: یک استاد ثابتشده در هجو و یک کمدین کارکشته که نکات ظریف این مجموعه را به خوبی درک میکند. بازی با کلمات لذتبخش و بیش از حد تحتالفظی وجود دارد (“UCLA؟” “من هر روز LA را میبینم، من اینجا زندگی میکنم”). کلیشه قدیمی کارآگاهی وجود دارد که در آن یک شخصیت زن زیبا را در روایت توصیف میکند، که در اینجا به اوج منطقی و مضحک خود میرسد. انبوهی از لطیفههای بصری وجود دارد، مزخرفات پسزمینه در حالی که دیالوگهای سطحی در پیشزمینه پخش میشوند. سقوطهای مستقیم به درههای سورئال نیز وجود دارد (مراقب یک سکانس عجیب و غریب به خصوص با حضور یک آدم برفی باشید). حضور افتخاری الزامی Weird Al نیز وجود دارد. حتی خود نیلسن هم حضور دارد، که از طریق یک عکس قابشده ادای احترام مضحک شایستهای به او میشود – و در قالب یک جغد.
اما شافر از ایجاد تغییرات هراسی ندارد. موسیقی متن جاز دودی همچنان وجود دارد، اما آنچه که زمانی یک هجویه مستقیم از سریالهای پلیسی تلویزیونی بود، اکنون به آثاری مانند ماموریت: غیرممکن و شوالیه تاریکی نیز اشاره دارد. همچنین تصدیق میکند که پلیس دیگر از احترام عمومی گستردهای برخوردار نیست. (“از چه زمانی پلیسها مجبور شدند از قانون تبعیت کنند؟” دربین با ناباوری در یک صحنه میپرسد.) و دربین جونیورِ نیسون یک آدم کلهشقتر است: سختگیرتر و با وقار جدیتری نسبت به برداشت قدیمی نیلسن – البته کسی که وسواس بوفهها و بلک آید پیز را دارد.
همانطور که در Life’s Too Short نشان داده شد (“من همیشه لیست تهیه میکنم!”)، نیسون در ایفای کمدی جدی و بدون لبخند عالی است و از جلو رهبری میکند، و تمام بازیگران با او همرنگ میشوند. همگی هوشمندانه انتخاب شدهاند، هر بازیگر اصلی اساساً یک تقلید از نقشهای دراماتیکتر خود را ارائه میدهد، از پلیسهای عبوس نیسون گرفته تا زنان فریبنده جذاب پاملا اندرسون، تا افراد بدجنس بداخلاق دنی هوستون تا رؤسای پلیس سختگیر CCH Pounder. نتیجه فیلمی است که احتمال ایجاد یک خنده واقعی را بیشتر از هر فیلم دیگری در حافظه اخیر دارد: فیلمی که شایسته است، همانطور که دربین میگوید، “20 سال به خاطر خنده انسان” محکوم شود.
تماشای این بازراهاندازی-دنباله احمقانه و دوستداشتنی مانند شنا کردن در فاضلاب خام است. به این معنی که عاشقش خواهید شد.